حذف پیامبر(ص) از قرآن؛ زمینه‌ساز بازخوانی بنیان‌شکنانه آیات
کد خبر: 4155440
تاریخ انتشار : ۲۵ تير ۱۴۰۲ - ۱۳:۳۷
در نشست مباحثی در سیره‌نگاری پیامبر(ص) بیان شد:

حذف پیامبر(ص) از قرآن؛ زمینه‌ساز بازخوانی بنیان‌شکنانه آیات

فرهاد قدوسی، عضو پژوهشی دانشگاه ایالتی وین در میشیگان آمریکا اظهار کرد: ناپدیدشدن محمد(ص) از قرآن و تظاهر به اینکه قرآن واعظ و مبلغی ندارد، امکان بازخوانی بنیان‌شکنانه قرآن را فراهم می‌کند که در نتیجه می‌توان نه تنها ادعا کرد که قرآن زاییده محیط تبلیغی مسیحی است؛ بلکه باید گفت مخاطبان اصلی آن یک جامعه اشباع‌شده از کتاب مقدس بودند.

به گزارش ایکنا، ششمین نشست از سلسله نشست‌های «مباحثی در سیره‌نگاری و سیره پیامبر اسلام(ص)» به همت انجمن مسلمانان شیعه ام آی تی(ذکر) به صورت مجازی برگزار شد.

در این جلسه که به همت فرهاد قدوسی، عضو پژوهشی دانشگاه ایالتی وین در میشیگان آمریکا ارائه شد، در ابتدا و در ادامه و تکمیل جلسه پنجم، جدول ۱۴  نسخه خطی قرآن متعلق به قرون اول و دوم، با خطوط حجازی و کوفی که تا سال ۲۰۱۹ مورد آزمایش رادیو کربن ۱۴ قرار گرفته اند، مختصرا مورد برسی قرار گرفت‌.

وی گفت: این آزمایش‌ها نه تنها کمک به تعیین زمان تهیه قرآن‌های آزمایش‌شده می‌کنند بلکه در تنقیح و تثبیت زمان سنجی نسخه‌های خطی قرآن بر مبنای خط‌‌شناسی و نسخه‌شناسی هم بسیار مفید و مؤثرند‌.

در ادامه جلسه به توصیه‌های روش‌شناختی شان‌ انتونی در مورد استفاده از قرآن به عنوان‌ منبع زندگانی پیامبر که مختصرا در جلسه چهارم‌ مورد بحث قرار گرفت، پرداخته شد. بعضی از این توصیه‌ها عبارتند از:

ـ خواندن قرآن به صورت ترازمانی (Diachronic).‌

ـ منابع سیره مغازی بر خلاف قرآن که منبعی دست اول (primary source) است، منابعی درجه دوم (seconday source) هستند، بنابراین آنها نباید چارچوپ خواندن و فهم قرآن قرار بگیرند بلکه از بینش‌های تاریخی و لغت‌شناختی حاصل از خواندن قرآن باید  برای تفسیر مجدد ادبیات سیره‌ مغازی استفاده کرد.

ـ هم قرآن و هم سنت و سیره مغازی را باید از منظر تاریخی ـ زبان‌شناختی خواند.

ـ در نهایت، این نوع خوانش تاریخی ـ زبان‌شناختی مستلزم تأمل در خود از سوی تاریخ‌نگار ـ زبان‌شناس است. هیچ قرائت تاریخی ـ زبان شناختی مطلق و تغییرناپذیر نیست. محقق و پروژه او به اندازه منابع او از نظر تاریخی مقید و مشروط هستند.

هر محققی باید با «حوزه وسیع نادانستنی‌ها و  ندانستنی‌های تاریخی ـ زبان‌شناختی» مبارزه کند.

در ادامه جلسه به بررسی مقاله ولید احمد صالح (استاد دانشگاه تورنتو)  با عنوان «واعظ قرآن مکی» پرداخته شد‌.

انتونی کارهای ولید صالح را  نمونه خوبی از استفاده از قرآن به عنوان منبعی تاریخی برای زندگانی پیامبر اسلام بر می‌شمارد.

ولید صالح معتقد است که در بعضی پژوهش‌های اخیر در مورد قرآن در محافل آکادمیک غربی، روندی وجود داشته است که نقش محمد(ص) را در ابلاغ و تبلیغ قرآن کم رنگ می‌کند، به گونه‌ای که با قرآنی بدون واعظ و مبلغ روبرو می‌شویم، قرآنی که هیچ ارتباطی با زندگانی پیامبر منطقه و مردم مشخصی (حجاز) ندارد.

از نظر ولید صالح این رویکرد به قرآن گاه به صورتی رادیکال و آشکارا (محمد (ص) وجود خارجی نداشته) یا ظریف‌تر و پوشیده‌تر (با نادیده گرفتن نقش شخصیت او به عنوان عنصری در تبیین متن قرآنی) نمود پیدا می‌کند.

نسخه‌های ملایم‌تر اینگونه مواضع اظهار می‌کنند که اطلاعات زیادی در مورد رابطه محمد و قرآن وجود ندارد.

ناپدیدشدن محمد از قرآن و تظاهر به اینکه قرآن واعظ و مبلغی ندارد، امکان بازخوانی بنیان‌شکنانه قرآن را فراهم می‌کند، که در نتیجه می‌توان نه تنها ادعا کرد که قرآن زاییده محیط تبلیغی مسیحی است[گابریل سعید رینولدز]، بلکه مخاطبان اصلی آن یک جامعه اشباع‌شده از کتاب مقدس (یا مسیحی یا یهودیت ربانی)[ گیوم دی و استفان شومیکر] بودند. مکه (برای برخی، به معنای لغوی کلمه) از نقشه ناپدید می‌شود و محمد(ص)، اگر نگوییم شخصیتی افسانه‌ای است، اما بی‌اهمیت می‌شود.

ولید صالح تأکید می‌کند که این تنها دلیل بازنگری مجدد موضوع محمد(ص) در قرآن نیست: اکثر متخصصان قرآن وجود تاریخی محمد را امری مسلم می‌دانند (و همیشه دانسته‌اند) و امروزه نیز حتی اکثر تجدیدنظرطلبان رادیکال چنین نظری را دارند.

از نظر ولید صالح یک مسئله جدی‌تری وجود دارد و آن نوع انتظاراتی است که در اذهان‌ محققان در مورد انچه قران درباره محمد(ص) گفته و یا به طور دقیق‌تر باید گفته باشد وجود دارد.

از نظر او غالب محققان به دنبال بازسازی زندگی پیامبر آن هم به شیوه زندگینامه‌های قرن نوزدهمی که زندگی یک فرد را به طور جامع و با جزئیات مطرح و بعد شخصیت او را تحلیل روان‌شناختی می‌کنند، هستند.

اما با کنارگذاشتن سیره نبوی(توسط محققان غربی شکاک) این امر با رجوع تنها به قرآن‌ ممکن‌ نیست، و در نتیجه سرخوردگی ایجاد شده است و در نتیجه این سرخوردگی آنچه که از قرآن در مورد محمد(ص) می‌توانیم بیاموزیم نادیده ‌گرفته شده است.

ولید صالح‌ متذکر می‌شود که بارها گفته شده است که قرآن با اناجیل متفاوت است. هیچ ترتیب زمانی در ترتیب اجزای آن قابل تشخیص نیست، زندگینامه پیامبر در آن نیامده است.‌ به علاوه، گفته می‌شود که وقتی قرآن چیز مشخصی در مورد محمد به ما می‌گوید، رمزآلود و مبهم است [پاتریشا کرون]. اضافه می‌شود که تاریخ‌گذاری اطلاعات تاریخی خاصی که در آن آمده است هم غیرممکن است.
از نظر ولید صالح ولی اینها همه سرزنش کردن منبع و سند به خاطر کاستی‌های خودمان است. قرآن مملو از اطلاعات درباره محمد(ص) است. منتهی برای استخراج این اطلاعات قرآن باید به نحوه دیگری مورد سؤال قرار گیرد. اگر قرآن به روشی که محافل آکادمیک به دنبال آن هستند، شرح حال پیامبر را ارائه می‌کرد، دیگر آن چیزی که هست، نمی‌بود.

از نظر صالح، قرآن در واقع سندی بسیار مهم‌تر از انجیلی است که به طور خطی در طول زمان شرح حال پیامبر را بیان‌ کند. قرآن منبع و  سند موعظه اوست.

دلیل ولید صالح در این مقاله این است که اطلاعات زیادی در مورد محمد(ص) در قرآن وجود دارد: یعنی آنچه که قرآن مهم دانسته و خواسته است درباره او بشناساند. از نظر او وقتی اطلاعاتی که در قرآن به ما داده شده است تجزیه و تحلیل می‌کنیم، می‌توانیم اطلاعات تاریخی درباره محمد(ص)، جامعه او و ایده‌های مربوط به آنها را به دست آوریم.

او در ادامه با تمرکز بر سوره‌های مکی سعی در استخراج تصویر واعظ و مبلّغ قرآن آن‌گونه که در قرآن‌ تصویر شده است، دارد.

با بررسی نتایجی که ولید صالح با خواندن دقیق و نزدیک قرآن (عمدتا سور مکی) می‌گیرد صدای مخالفان پیام محمد(ص) از میان قرآن شنیده می‌شود. استدلال‌های آنان علیه قرآن، هسته اصلی استدلال‌های متقابل قرآن است و در نتیجه تصویر نسبتاً روشنی از آنچه این مخالفان درباره محمد(ص) و پیام او و وضعیت خود فکر می‌کردند، به ما ارائه می‌دهد. یکی از موارد مورد تأکید آنها بشربودن و منشأ بشری داشتن تعلیمات اوست.

در جهانی که داشتن‌ متنی مقدس هنجار بود مخالفان پیام قرآن (مشرکان‌ مکه) فاقد کتابی مقدس بودند که به آن‌ ارجاع دهند و یا استدلال‌های خود را بر آن استوار کنند‌ با این‌ وجود هیچ چیز آنها را متقاعد نمی‌کرد که دین پدران خود را ترک کنند.

محمد(ص) نه یهودی بود و نه مسیحی، و نه دعوت به فرقه‌ای یهودی می‌کرد، و نه موعظه او نشئت گرفته از بدعتی مسیحی بود. تشخیص این امر پیامدهای عمیقی برای دانش پژوهی ما خواهد داشت، همان‌طور که گزاره «یهودی‌بودن عیسی» برای مطالعات عهد جدید پیامدهای عمیقی داشت.

پیام او به پارادایم‌های یهودی و مسیحی اشاره داشت، اما برآمده از هیچ یک از آنها نبود. در عوض این تجربه نبوی او بود که او را تغییر داد و ساخت. او معتقد بود که او یک پیام‌آور با پیام است، ولی این پیام مربوط به عیسی نیست و همچنین نگران سرنوشت اسرائیل و رستگاری آن نیست. به نوبه خود، مردم او قطعا نه یهودی بودند و نه مسیحی. آنها با آداب یا عادات یهودی زندگی نمی‌کردند.

ما باید محدودیت‌های آنچه که از نظر تاریخی ممکن است را بپذیریم، اما از نتیجه‌گیری بر اساس خوانش معقول مطالب در دست نیز ابایی نداشته باشیم.

انتهای پیام
captcha