به گزارش ایکنا، نشست «مباحثی در سیرهنگاری و سیره پیامبر اسلام(ص)» به همت انجمن مسلمانان شیعه ام آی تی(ذکر) به صورت مجازی برگزار شد و فرهاد قدوسی، عضو پژوهشی دانشگاه ایالتی وین در میشیگان آمریکا طی سخنانی در جلسه دوم از سلسله مباحث این جلسه به بررسی مختصر تاریخ و مبانی روش موسوم به تاریخی ـ انتقادی که روش اصلی تحقیقات علمی آکادمیک محققان غربی در مورد زندگی پیامبر اسلام(ص) است، پرداخت.
وی افزود: در جلسه اول دیدیم که بیشتر کارهای اولیه غربیها در ارتباط با پیامبر اسلام(ص) در چارچوپ سنت جدلی و مباحثات مسیحیان علیه اسلام قرار میگیرند. از اوایل قرن نوزدهم مطالعات علمی و آکادمیک غربیان که قصد داشتند به طور غیر مغرضانه و عینیتر به مطالعه قرآن و زندگی پیامبر بپردازند، آغاز شد.
قدوسی تصریح کرد: اما باید در نظر داشت بنا به گفته آقای «فرد دانر»، استاد دانشگاه شیکاگو سنت جدلی دینی ضد اسلامی هرگز در غرب از بین نرفت و پس زمینه ماندگاری را در تفکر غربی اروپایی تشکیل داد و گهگاه به طور ناخودآگاه بر آن محققانی که قصدشان تحقیقی علمی و غیر مغرضانه هم بود، تأثیر گذاشت و همچنان این تأثیر ادامه دارد.
وی گفت: به علاوه پیدایش روشهای پیچیدهتر پژوهش درباره پیامبر(ص) منجر به ظهور آثاری شده است که ترکیبی از رویکردهای جدلی و علمی را نشان میدهند. چنین آثاری ممکن است جزئیات روشهای تجزیه و تحلیلی را که در طول قرن نوزدهم و پس از آن توسط پژوهشگران آکادمیک توسعه داده شده است و نتایج تحقیقات آنها را اتخاذ کنند؛ اما در واقع این پوششی ظاهرا علمی در جهت تعقیب اهداف جدلی و ضد اسلامی است.
این پژوهشگر ایرانی ادامه داد: روشی که محققان آکادمیک غربی در مطالعات علمی خود نسبت به زندگانی پیامبر و منابع آن قرآن، کتب سیره و حدیث دنبال کردهاند، ریشه در عقلگرایی بعد از دوره روشنگری و انقلاب علمی قرون ۱۶ و ۱۷ دارد و علاوه بر مطالعات زبانشناسی و واژهشناسی مبتنی بر روش موسوم به روش تاریخی ـ انتقادی است.
وی با طرح این سؤال که منظور از «روش تاریخی-انتقادی» چیست؟ گفت: یکی از نخستین نمودهای نظاممند این رویکرد، رساله الهیاتی ـ سیاسی بندیکت اسپینوزا فیلسوف یهودی (متوفی ۱۶۷۷) است. دو فرض به عنوان مبنای بنیادین رهیافت تاریخی ـ انتقادی توسط اسپینوزا و محققان بعدی مطرح شد. اما همانطور که آقای نیکلای سینای (استاد دانشگاه اکسفورد) میگوید این دو فرضیاتی هستند که نه بدیهی هستند و نه عقلانیت مستلزم آنان، خود را توجیه میکنند و در نتیجه منتقد روش تاریخی ـ انتقادی میتواند آنها را به عنوان اصول اثباتنشده به چالش بکشد.
فرهاد قدوسی تأکید کرد: اصل اول که اصل عدم وجود پریشان ـ زمانی خوانده شده است (Principle of non- Anachronism) تصریح میکند که متون مقدس فقط میتوانند مطالبی را بیان کنند که از نظر تاریخی برای انسانهای معمولی (هر چند بسیار تحصیل کرده و باهوش) در زمان نگارش متن «قابل فهم و تصور» و «گفتنی» بوده باشد. قابل فهم و تصور به این معنی که مثلا این متون نمیتوانند مکانیک کوانتومی صحبت کنند. بنا بر این اصل مثلا اگر در فصل ۱۱ کتاب دانیال نبی، که ظاهراً در قرن ششم قبل از میلاد اتفاق میافتد، رویدادهایی را به درستی پیشبینی میکند که در قرن دوم قبل از میلاد اتفاق خواهد افتاد، این قسمت از کتاب دانیال باید در قرن دوم به بعد (بعد از وقوع واقعه) نوشته شده باشد.
وی افزود: اصل دوم که اصل شباهت تاریخی (Principle of Historical Analogy) خوانده شده، به اینمعنی است که زمانها در تاریخ به طور کیفی شبیه هم هستند و آنچه در زمان نوشتن متن مقدس (و یا نامقدس) ممکن است رخ دهد باید در زمان حال هم ممکن باشد و بالعکس. بنابراین نتیجه گرفته شده است که در بازسازی و تفسیر و تبیین واقعیتهای تاریخی باید از مداخلات معجزه آسای الهی و یا رویدادها و وضعیتهایی که اصولاً در تاریخ بعدی بینظیر هستند، اجتناب کرد و به جای آن باید به تبیین وقایع با استفاده از مقولههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و یا روانشناسانه پرداخت.
این پژوهشگر متون اسلامی بیان کرد: مشخص است که این دو اصل تقلیلگرایانه هستند و به صورت اصل موضوعی دخالت خداوند در تاریخ، فرستادن پیامبران و وحی، معجزات، عذابها و پیشگوییها را کنار میگذارند و بنابراین طبیعی است که باورمندان ملاحظات و معذوریتهایی نسبت به این دو اصل داشته باشند.
وی تصریح کرد: مقیدماندن به این دو اصل میتواند کمک کند که درک و تحلیلی از سیره پیامبر به دست آید که برای غیر مسلمانان هم قابل پذیرش باشد، خصوصا که قسمت اعظم سیره، مبتنی بر سیر طبیعی امور است و بنابراین قابلیت تحلیل و تبیین بر مبنای مکانیسمهای طبیعی و در چارچوپ این دو اصل را دارد.