شجاعی‌زند: علم دینی نه ضرورت دارد، نه امکان/ غلامی: نمی‌توان جامعه اسلامی را بدون علم دینی سامان داد
کد خبر: 4168068
تاریخ انتشار : ۱۹ شهريور ۱۴۰۲ - ۲۰:۰۸
در نشست «علوم انسانی اسلامی؛ از توهم‌ورزی تا واقعیت» عنوان شد؛

شجاعی‌زند: علم دینی نه ضرورت دارد، نه امکان/ غلامی: نمی‌توان جامعه اسلامی را بدون علم دینی سامان داد

در نشست «علوم انسانی اسلامی؛ از توهم‌ورزی تا واقعیت» رضا غلامی به دفاع از اندیشه اسلامی‌سازی علوم انسانی پرداخت و در عین حال تصریح کرد: در دیدگاه بنده نه تنها گرایش به ایدئولوژیک شدن علم وجود ندارد، بلکه مخالف آن هستم. در مقابل شجاعی‌زند به نقد علم دینی پرداخت و گفت: علم دینی نه ضرورت دارد و نه امکان؛ دینی کردن علوم نه تنها هیچ کمکی به هیچ کدام نمی‌کند بلکه به هر دو آسیب می‌زند.

به گزارش ایکنا، نشست «علوم انسانی اسلامی؛ از توهم‌ورزی تا واقعیت» با حضور علیرضا شجاعی‌زند، استاد جامعه‌شناس دانشگاه تربیت مدرس و حجت‌الاسلام و المسلمین رضا غلامی، رئیس پژوهشگاه مطالعات فرهنگی، اجتماعی و تمدنی، 19 شهریور در محل پژوهشگاه برگزار شد.

در ابتدای نشست غلامی به عنوان مدافع علوم انسانی اسلامی سخن گفت که گزیده آن را در ادامه می‌خوانید؛

هر آنچه تاکنون در باب علم دینی و علم انسانی و علم اجتماعی دینی گفته شده از نظر علمی در یک سطح قابل دفاع نیست. من هم موافق و مدافع همه اندیشه‌ها و نظریات در زمینه علوم انسانی اسلامی نیستم حتی ابایی ندارم بگویم برخی اندیشه‌ها در باب علم دینی ناشی از فهم نادرست دین یا علم است و نه تنها برای آن‌ها وجاهت علمی قائل نیستم بلکه آن‌ها را به حال جامعه اسلامی مضر می‌دانم.

من ایده خودم در باب علوم انسانی اسلامی را یک ایده متمایز تلقی می‌کنم. من ابتدا از این مطلب شروع می‌کنم چرا علم دینی؟ اگر مسلمان‌ها بر اساس نتایج علمی دین خودشان به صورت مشترک یک تصور خوب و سعادت‌بخش از زندگی اجتماعی داشته باشند و بخواهند شرایطی به وجود بیاورند که این تصور را عینیت ببخشند کمک به شکل‌دهی علومی که به این هدف کمک کند یک حق اجتماعی برای آن‌ها محسوب می‌شود این در حالی است که اسلام، متفاوت با بعضی از ادیان دیگر متناسب با تعریفی که از سعادت دارد، برنامه کلانی هم برای انسان و جامعه ارائه کرده است و به اجرای آن اصرار دارد.

در اینکه این برنامه چه ابعادی دارد، اختلاف نظر است ولی در اینکه اسلام برای سوق دادن زندگی به مقاصد سعادت‌بخش خطوط کلی ارائه داده اختلاف چندانی نیست. اگر کسی بگوید علوم انسانی نباید با این خطوط کلی بیگانه باشد، انتظار نادرستی نیست. از طرفی در قرن چهار تا شش هجری شاهد شکل‌گیری یک تمدن اسلامی هستیم که تأثیرپذیری آن از اندیشه اسلامی قابل انکار نیست. اگر امروز کسانی بگویند می‌خواهیم با آزاد کردن ظرفیت جامعه اسلامی به احیای آن تمدن کمک کنیم، سخن غیر منطقی گفته نشده است و چنانکه گفته شود بدون علوم انسانی که مسیر را برای احیا فراهم می‌کند، نمی‌شود این کار را عملی کرد، این سخن هم غیر منطقی نیست و می‌شود از آن دفاع کرد.

آیا دینی شدن خلاف ماهیت علم است؟

با همه اینها من باید مطلبی را اضافه کنم آیا ماهیت علم اقتضای گرفتن رنگ و بوی دین را دارد یا نه؟ آیا دینی شدن خلاف ماهیت علم است یا نه؟ علم برای اینکه علم باشد باید چند ویژگی داشته باشد یکی اینکه کاشف واقع باشد. دو اینکه بر روی فهم مکانیسم طبیعت و انسان و جامعه انسانی تمرکز کند. سوم توان تبیین واقع و مکانیسم حاکم بر آن را داشته باشد. چهار نقدپذیر باشد. پنجم فایده‌مند باشد. ششم بتواند با الهام از طبیعت فردی و اجتماعی به بهبود زندگی انسان و جامعه و حل مسائل اجتماعی کمک کند.

بعد از ذکر خصلت‌های جهان شمول علم می‌توان بحث کرد علم بین زمین و آسمان معلق و رها است یا می‌توان برای علم چارچوب در نظر گرفت؟ بحث من این است پرسش‌ها و پاسخ‌های فلسفی می‌تواند علم را هدایت کند. هدایتگری فلسفه برای علم تجربی کم طرفدار ندارد. با این وصف می‌توان پرسید آیا علم می‌تواند بدون چارچوب به حیات خود ادامه دهد؟ آنچه مسلم است اولاً علوم انسانی نمی‌تواند فاقد پیش فرض فلسفی باشد ثانیاً پیش فرض‌های فلسفی متفاوت است. در این صورت فلسفه اسلامی را اگر خیلی تقلیل دهیم لااقل در حد کلان مکتب فلسفی می‌تواند بخش مهمی از پیش فرض‌های علوم انسانی را شکل دهد و علوم انسانی را هدایت کند و بر آن تأثیر بگذارد.

در این بین کسانی هستند گه حقیقت را توافق عقلا تلقی می‌کنند در حالی که جا دارد پرسید با کدام برداشت از عقل و با کدام عقلا و با کدام جهان‌نگری این ادعا را مطرح می‌سازند؟ بنای عقلا حرف ساده‌ای است ولی به راحتی فراهم نمی‌شود و چیزی فراتر از گمان معتبر نیست. صدق هم زاییده تصدیق نیست چون خیلی تصدیقات مولود توهم است. عقلا حتی می‌تواند شامل عموم مردم شود یعنی عموم مردم در جهان مدرن عقلا تعریف شوند که نهایتاً نتایج تمام دموکراسی‌ها بنای عقلا است. با این اوصاف هرچند بنای عقلا در علوم انسانی قلمرو وسیع دارد ولی نباید در مورد آن دچار سطحی‌نگری شد.

مخالف ایدئولوژیک شدن علم هستم

در دیدگاه بنده نه تنها گرایش به ایدئولوژیک شدن علم وجود ندارد، بلکه مخالف آن هستم و از نظر من آنچه می‌تواند وارد اتمسفر علوم انسانی شود باید از جنس علم باشد و عقلایی بودن آن باید احراز شود البته کسانی که جانبداران علوم انسانی ـ اسلامی را به ایدئولوژیک بودن متهم می‌کنند، کمتر به ایدئولوژیک شدن علوم انسانی سکولار توجه کرده‌اند.

بحث بعدی من نسبت علم با دین است. آیا صرفاً باید به تعارضات بپردازیم یا حرف کلی و نخ‌نمایی را مطرح کنیم که علم و دین با هم تعارض ندارند یا اینکه تعارض را بپذیریم ولی قائل به نوعی تعامل میان آن‌ها باشیم. در علوم انسانی مکاتبی وجود دارد که تعارضات آشکاری بین علم و دین پدید می‌آورد لذا من قائل نیستم تعارضی وجود ندارد اتفاقاً همین تعارض موجب شده برخی به این جمع‌بندی برسند نمی‌توان جامعه اسلامی را بدون علم دینی سامان داد. لذا من تعارض را نفی نمی‌کنم ولی معتقدم می‌شود زمینه نوعی تعامل و هم‌افزایی بین دین و علم را جست‌وجو کرد.

آخرین مطلب اینکه علوم انسانی نه پروژه‌ای و ساختنی است و نه در فضای فکری غیر آزاد مجال رشد پیدا می‌کند بلکه نیازمند فضایی است که در آن تضارب افکار باشد، فضایی که نقد علمی شیوع داشته باشد و نگاه‌های ایدئولوژیک به علم رخت بربندد و خودش را از این محیط خارج کند. اگر کسی خواست علوم انسانی اسلامی را تحمیل کند چیزی نیست که امثال بنده آن را قبول داشته باشیم. من هیچ وقت دنبال این نبودم از فردا نظام آموزش عالی کشور بگوید همه نظریات را کنار بگذاریم و فقط این نظریات باشد. مگر می‌شود یک جزیره درست کنیم و ارتباط خود را با جریان علم قطع کنیم؟ چنین چیزی نه ممکن است و نه به نفع جامعه اسلامی است.

در ادامه نشست شجاعی‌زند به عنوان منتقد علوم انسانی اسلامی سخن گفت که گزیده آن را در ادامه می‌خوانید؛

جریان دینی‌سازی علم اختصاص به ما ندارد و ده‌ها سال پیش از ما در دنیای مسیحیت یا در میان اهل سنت این موضوع مطرح بود. این باعث قوت قلب کسانی است که بعداً به این جریان پیوستند اما ماجرا قدری متفاوت است بین آن چیزی که ما دنبال کردیم و چیزی که آن‌ها دنبال می‌کنند. ظاهرش این است آن‌ها هم دنبال علم دینی هستند اما بین ما و آن‌ها تفاوت قابل توجه است. دینی‌سازی علم در دنیای مسیحیت تبیین دیگری دارد چون ماجرای آن‌ها از منازعه بین علم و دین شروع می‌شود پس خیلی خوشایند ما نباشد خود را با آن‌ها هم‌خانه کنیم. حتی در دنیای اهل سنت اگر این موضوع مطرح بوده است زمینه و علل دیگری دارد متفاوت از ما چون نقشی که آن‌ها برای عقل قائل هستند متمایز با جریان شیعی است پس ما نباید خود را در یک سنگر ببینیم. لذا از همین آغاز روشن کنیم بنیاد مدعای ما کاملاً متفاوت از کسانی است که ممکن است در ظاهر با ما همسو باشند.

عجیب است که عقل‌گرایان دنبال دینی‌سازی هستند!

انتظار اول از گفتمان جمهوری اسلامی این بوده با جریان عمومی علم مسئله نداشته باشد. انصافاً هم مسئله‌ای نداشتیم. عجیب است کسانی این پدیده را به شکل مسئله‌دار مطرح می‌کنند که از گرایشات عقل‌گرا و اصولی شیعه هستند. اگر خاستگاه این اندیشه بین اخباریون بود یا بین کسانی که با نگاه دیگری به مناسبات دین نگاه می‌کنند امر عجیبی نبود و می‌‌شد آن را پذیرفت اما عجیب است پدیده دینی‌سازی از سوی کسانی مطرح می‌شود که گرایشات عقلی در آن‌ها غلبه دارد یعنی برای عقل حجیت قائل هستند. این از عجایبی است که رخ داده است.

پس علت اینکه این جریان عقلگرا به این سمت رفتند چه بوده است؟ بی‌اعتمادی به عقل و علم موجب نشده که اینها به دنبال دینی‌سازی به راه افتند بلکه چیز دیگری باید علتش باشد. به اعتقاد من دو علت دیگر دارد. یک، به دلیل قابلیت و تمامیت و کفایتی است که برای دین قائل هستند یعنی علت اینکه دنبال دینی‌سازی هستند، این است که معتقدند دین توانایی این امر را دارد، وقتی تمامیت دین مورد پیاده‌سازی قرار بگیرد به غایات مورد نظر خودش خواهد رسید. مورد دوم اعتماد به نفس و اراده جدی برای درافکندن طرح نو. پس اگر این دو علت را به عنوان علت دینی‌سازی بدانیم، اصلاً ماهیت معرفتی ندارد و از یک جنس دیگری هستند.

جامعه‌سازی دینی نیازمند علم دینی نیست

من با کفایت دین برای درافکندن طرح نو موافقم اما با دینی‌سازی علم موافق نیستم یعنی می‌شود آن بود ولی این نبود. ایشان طوری بیان کردند که چون می‌خواهیم دین را در همه عرصه‌ها پیاده کنیم و جامعه دینی بسازیم، لازمه‌اش این است علم دینی داشته باشیم در حالی که اصلاً این تلازم وجود ندارد. شما می‌توانید کفایت دین را بپذیرید ولی دنبال دینی‌سازی علم نباشید. من معتقدم دین در همه عرصه‌ها پیاده شود ولی اینکه در علم هم همین اصل برقرار باشد با دوستان همسویی ندارم. کسانی که از آن مقدمه این نتیجه را می‌گیرند یک رویکرد منفعلانه در مقابل علم دارند و این امر ناشی از برخی سوء تفاهمات است. برخلاف سخن آقای دکتر که می‌فرمایند ناقدان علم دینی دچار سوء تفاهم هستند، من معتقدم سوء تفاهم نزد قائلین است و خودشان به آن دامن زدند. الآن 15 رویکرد متفاوت از قائلان به علم دینی شناسایی کردند، در آینده هم رویکردهای جدیدی شکل خواهد گرفت که این نشان می‌دهد مسئله برای خودشان حل نشده است.

پای فلسفه و وحی را برای دفاع از علم دینی وسط نکشید!

بحث و مدعیات ما درباره علم است. ما اول اذعان می‌کنیم انسان ماشین شناسایی نیست، کار زندگی هم با معرفت صرف به انجام نمی‌رسد. ما علاوه بر معرفت به چیزهای دیگری برای سامان بخشیدن به زندگی نیاز داریم. بضاعت معرفتی بشر هم در علم خلاصه نمی‌شود. اینها اذعان‌های مهمی است. بحث ما درباره علم هم به همان معنایی است که در علوم انسانی مطرح است. پس نباید بحث را به معرفت‌های فراتر از علم ببریم که قابلیت و اقتضائات دیگری دارند یعنی اگر پای فلسفه و وحی ... را برای دفاع از علم دینی وسط آوردید، بحث به هم می‌ریزد.

مسئله بعد ضرورت تحول در علوم انسانی است. علمی که ما از آن استفاده می‌کنیم بومی ما نیست و از نیازهای جامعه ما برنخواسته است. ما همچنان علم ترجمه‌ای را به کار می‌بریم و به ضرورت تحول در علوم انسانی رسیدیم ولی برای این کار نیاز نیست اول علم را اسلامی کنیم. پس ما نباید دینی‌سازی را با ضرورت بومی‌سازی علوم انسانی خلط کنیم چون بومی‌سازی امری بدیهی است. لازم است که ما از اینها برای تقویت مدعای اصلی خودمان استمداد نجوییم. ما می‌خواهیم ببینیم دینی‌سازی ضرورت و امکان دارد یا خیر.

یکی دیگر از سوء تفاهمات که موجب مباحث بی‌حاصل بین قائلان و ناقدان می‌شود بر سر منظورشان از علم دینی است. آن چیزی که ما سرش دعوا داریم اسلامی‌سازی علوم انسانی است. مثال بزنم: ما یک جامعه‌شناسی در اسلام داریم، یک جامعه‌شناسی اسلام داریم، یک جامعه‌شناسی اسلامی. کدام یک محل منازعه ما در بحث دینی‌سازی علم است؟ جامعه‌شناسی نوعی اندیشه‌شناسی است یعنی شما اندیشه‌های اجتماعی متفکران اسلامی را پیدا کنید و عرضه کنید. این اندیشه‌شناسی است که خیلی رواج دارد و پسندیده است. جامعه‌شناسی اسلام جامعه‌شناسی است که تخصصاً روی اسلام به عنوان موضوع تمرکز کرده است. دینی‌سازی قابل اطلاق به مورد سوم یعنی جامعه‌شناسی اسلامی است.

علم به ایدئولوژی نیاز ندارد 

مطلب بعد این است نه علم ما را از دین بی‌نیاز می‌کند، نه دین ما را بی‌نیاز از علم می‌کند. این حرف هیچ تلازم و پیامد سکولاریسمی ندارد یعنی اگر علم و دین را از هم جدا می‌کنیم نگران نشوید منجر به سکولاریسم می‌شود. علم کار ایدئولوژیک نمی‌کند اصلا از علم برنمی‌آید. علم به شما نمی‌گوید این دانش را چگونه و در کجا استفاده کنید. مصرف علم، کار علم نیست. تصمیم جای دیگری است وقتی تصمیم گرفته شد از امکان علم استفاده می‌کند. امور ماقبل علم مثل انگیزه از دین و ایدئولوژی برمی‌آید. چون ما انگیزه را از دین گرفتیم موجب نمی‌شود علم، دینی شود. ما انگیزه اسلامی‌سازی را از باورهای دینی گرفتیم و اشکالی ندارد ولی وقتی می‌خواهیم وارد علم شویم باید انگیزه‌ها و اهداف را کنار بگذاریم چون این ساحت اقتضائات خودش را دارد و شما باید لباس علم را بپوشید. وقتی علم حاصل شد به مابعد علم می‌رسیم یعنی این علم را در کجا استفاده کنیم. اینجا شمایید و دینتان. علم به ایدئولوژی نیاز ندارد و باید از آن برائت بجوید چون به علم آسیب می‌زند ولی عمل انسانی هم به علم نیاز دارد و هم ایدئولوژی. هر چیزی را باید جای درست قرار داد.

ما باید از علم ایدئولوژی‌زدایی کنیم در حالی که طرفداران دینی‌سازی علم به بهانه سویافتگی‌های موجود در علوم انسانی در این مسیر افتادند که ایدئولوژی علم را عوض کنیم، نه اینکه آن را ایدئولوژی‌زدایی کنیم. این خطای بزرگی است که اگر دچار آن شویم هم نقض غرض از علم و هم نقض غرض از دین کردیم. منازعه ما با غرب ایدئولوژیک است، در ساحت علم با آن‌ها منازعه نداریم، بلکه رقابت داریم.

آخرین نکته من این است علم دینی نه ضرورت دارد، نه امکان دارد. ضرورت ندارد چون دینی کردن هیچ کمکی به هیچ کدام نمی‌کند و به هر دو آسیب می‌زند. پس دینی کردن علم ضرورت ندارد و علم را به ناعلم تبدیل می‌کند. امکان هم ندارد چون به هم‌آمیزی موجب از دست رفتن هر دو است یعنی هم علم از بین می‌رود و هم دین از بین می‌رود.

انتهای پیام
captcha