به گزارش خبرنگار ایکنا، در ادامه سلسله نشستهای اندیشهورزی قرآن و حکمرانی که به همت سازمان دارالقرآن الکریم برگزار میشود نشست «نقش انقلاب اسلامی در نظم جدید جهانی و مناقشه با اسرائیل» با سخنرانی محسن آرمین؛ پژوهشگر قرآن صبح امروز هفتم بهمن ماه برگزار شد.
آرمین در ابتدای نشست به نگاه قرآن درباره تغییر نظم نوین جهانی اشاره کرد و گفت: بخش مهمی از وجود و استعدادهای انسان در زندگی اجتماعی شکل میگیرد و زندگی اجتماعی کاملا در شخصیت انسان تاثیر دارد لذا قرآن نمیتواند به این مقوله بیتوجه باشد ولی به دلیل سرشت متغیر این حوزه، قرآن و اسلام صرفا به بیان فرااحکامها و ارزشهای کلان حوزه اجتماعی توجه میکند. عرض کردم که این حوزه حوزه بسیار متحول و متغیری است و به همین جهت قرآن به بیان فرااحکام بسنده میکند.
مترجم کتاب «فهم قرآن حکیم» ضمن اشاره به اینکه فرااحکامها اموری کاملا عقلانی هستند و بیان قرآن در این زمینه در حقیقت ارشاد به حکم عقل است تصریح کرد: هدف قرآن رستگاری انسان است و قرآن به هیچ وجه در عرصه سیاست و اقتصاد نظریهپردازی نمیکند. اساسا دینی که باید ابدی باشد نمیتواند در این حوزه نظریه مشخصی بدهد، چون این عرصه عرصه متحولی است. لذا شما در قرآن از تورم و کاهش ارزش پول اثری نمیبینید چون اینها امور ثابتی نیست و هر روز تغییر پیدا میکند لذا در این زمینهها نباید از دین و قرآن انتظار نظریه داشته باشیم.
این پژوهشگر علوم قرآنی ادامه داد: حتی در مورد حکومت نیز نباید از قرآن انتظار نظریه داشت چراکه نهاد اجتماعی مدام در حال تغییر است و دین نمیتواند مدل ثابتی از حکومت برای آن ارائه کند. لذا انبیا نیز مدل حکومتی ارائه نکردند بلکه سعی کردند مدلهای حکومتی موجود را عادلانهتر کنند. به گواهی قرآن در میان پیامبران غیر از حضرت سلیمان و داوود و پیامبر ما دیگر کسی حکومت نکرد، در عین حال تبلیغ آنها ناقص نبود و هر کدام رسالت خود را انجام دادند. نتیجه اینکه چنین انتظاری یعنی انتظار ارائه نظریه نظم اجتماعی توسط قرآن مطابق با واقعیت و حقیقت قرآن نیست.
آرمین در ادامه به بررسی ظرفیت سنت در این زمینه پرداخت و اظهار کرد: یک منبع دیگر داریم و آن سنت پیامبر(ص) است. وقتی ما به سنت و سیره سیاسی پیامبر(ص) رجوع میکنیم شاهدیم که ایشان هیچوقت نه دغدغه این را داشتند و نه وارد این مقوله شوند که با قدرتهای برتر آن دوره ائتلاف کنند و نظم جهانی تشکیل دهند. اصلا پیامبر(ص) دست به این اقدام نزدند. فقط تنها کار ایشان این بود نامههایی به امپراتوریهای جهان فرستادند و تبلیغ اسلام کردند. بنابراین ما در شیوه و سیره پیامبر(ص) هم رد پای چنین حرفهایی را نمیبینیم. وی تاکید کرد: اساسا این مقولات امری تجربی و وابسته به عقل بشر است. من مخالف تلاش برای ایجاد نظم جدید جهانی نیستم چراکه هرچه نظام جهانی عادلانهتری داشته باشیم ما به عنوان کشورهای در حال توسعه در جایگاه بهتری قرار میگیریم ولی تلاش در ایجاد نظم جهانی باید متناسب با امکانات و ظرفیتهای ما باشد.
وی تاکید کرد: هرچه توان ملی ما بیشتر باشد میتوانیم در نظم جهانی اثرگذار باشیم. این موشکهایی که ما داریم برای دفاع از خودمان خوب است ولی برای ما قدرتی نمیآورد که نظم جهانی را عوض کنیم. خلاصه میخواهم عرض کنم مسئله نظم نوین جهانی که مقوله مهمی است اولا از قرآن چیزی در نمیآید، ثانیا بستگی به یکسری عوامل تجربی است که باید به سمت آنها حرکت کرد ولی این حرکت باید متناسب با ظرفیت ملی باشد. اساسا تلاش برای یافتن پاسخ از قرآن درباره این مقولات تلاشی مذبوحانه است مگر اینکه به شیوه با قرآن برخورد کنیم که معنایش تحمیل رای خودمان به قرآن است.
پژوهشگر مطالعات قرآنی در ادامه گفت: اگر ما شیوه درستی در تعامل با قرآن پیش بگیریم میتوانیم آیاتی نظیر «يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ؛» را درست تحلیل کنیم. معنای این آیه فراگیر شدن دین اسلام به رغم تلاش نیروهای متخاصمی است که هدف آنها از بین بردن دین است. خداوند در این آیه به پیامبر(ص) میگوید اینها نمیخواهند این کار عملی شود ولی خدا پاسدار دین تو است و دین را غلبه میدهد. غلبه دین غلبه منطق دین است نه غلبه نظامی. الان اسلام در بسیاری کشورها در حال گسترش است و معنای غلبه دین همین است. اگر غلبه در این آیه به معنای غلبه سیاسی و نظامی باشد این وعده قرآن تا امروز محقق نشده است. بر این اساس من فکر میکنم این گزاره یک گزاره فرازمانی نیست بلکه خدا به پیامبر(ص) قول میدهد دین را به وسیله تو گسترش میدهم و همین هم اتفاق افتاد و محقق شد. اساسا چون دین اسلام دین حق است این زمینه را دارد که برتر از ادیان دیگر قرار گیرد.
وی در پایان به علت مقابله پیامبر(ص) با مشرکین مکه اشاره کرد و یادآور شد: اساسا دین اسلام خودش را پیرو ابراهیم میدانست و کعبه از نظرگاه دین اسلام برای توحید بود ولی توسط مشرکان مکه مصادره شده بود. علاوه بر این دشمنان پیامبر(ص) موضعی خصمانه نسبت به اسلام داشتند و میخواستند آن را از بین ببرند و به همین جهت پیامبر(ص) به مقابله با آنها پرداخت. در غیر این صورت اگر آنها این کار را نمیکردند شخص پیامبر(ص) مشکلی با امثال ابوسفیان نداشت. شما ماجرای امام حسین(ع) را هم اینطور تحلیل کنید چون ایشان دنبال حکومت نبود بلکه در پی نقد آزادانه قدرت حاکم بود ولی این اجازه به حضرت داده نشد و هیچ راهی جز رفتن به کوفه نداشت. بنابراین اگر ما این حوادث تاریخی را دقیقتر بررسی کنیم به نتایج متفاوتی میرسیم.
انتهای پیام