رمزگشایی از آیات دشوار قرآن در پرتو تحلیل ریشه‌های ثلاثی به ثنائی + فیلم
کد خبر: 4192992
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار : ۱۹ دی ۱۴۰۲ - ۱۳:۳۶
احمد پاکتچی در نشست «ثمره ریشه‌شناسی در فهم معانی قرآن» در ایکنا مطرح کرد

رمزگشایی از آیات دشوار قرآن در پرتو تحلیل ریشه‌های ثلاثی به ثنائی + فیلم

عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ضمن بررسی برخی نمونه‌های عینی، نشان داد که ریشه‌شناسی لغات چگونه می‌تواند به فهم بهتر و صحیح‌تر آیات دشوار قرآن که همواره در میان مفسران محل اختلاف نظر بوده است، بینجامد.

به گزارش خبرنگار ایکنا، نشست علمی «ثمره ریشه‌شناسی در فهم معانی قرآن کریم» با سخنرانی احمد پاکتچی؛ عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، دوشنبه 18 دی ماه ایکنا برگزار شد. مشروح این نشست علمی را در ادامه می‌خوانیم و می‌بینیم؛

یکی از مطالباتی که دوستان مطرح می‌کنند این است که من بحث‌هایی را مطرح می‌کنم که در حد اصول و قواعد است و معلوم نیست چیزی از آن درمی‌آید یا نه، لذا دوستانی که دنبال حل مسئله هستند، ممکن است این احساس را داشته باشند، فاصله‌ای وجود دارد که بخواهند از این مباحث به حل مسئله‌ای بپردازند. شاید جلسه امروز فرصت مناسبی باشد چند مورد را به صورت مطالعه موردی با هم مرور کنیم و یک مقدار این باور در ما به وجود بیاید که این مباحث فقط تئوری نیست و در عمل می‌تواند مورد استفاده قرار گیرد. با این مقدمه بحث امروز من متمرکز بر این است. به همین دلیل عنوان «ثمره ریشه‌شناسی در فهم معانی قرآن کریم» را برای بحث انتخاب کردم.

هدف، فهم معانی قرآن کریم است. ریشه‌شناسی یک شاخه مطالعات زبان‌شناسی تاریخی است که به کاوش در ریشه واژگان می‌پردازد. بحث ما در این جلسه ناظر به ثمره ریشه‌شناسی در فهم قرآن است و امیدوارم متهم به عکس آن نشوم یعنی چند مورد را بررسی کنیم ولی دوستان اشکال بگیرند که مبانی این سخنان کجاست؟ در یک مرور کوتاه در پیشینه متوجه می‌شویم مطالعه تطبیقی زبان‌های سامی پیشینه زیادی دارد و چیزی حدود سیصد سال سابقه دارد و در طول این فرایند شاهد شکل‌گیری منابع و فرهنگ‌هایی هستیم که به مقایسه واژه‌های زبان‌های سامی می‌پردازند.

 

اصرار بر ریشه‌شناسی واژگان قرآن با تحلیل سامی رهزن است

یک هشدار و زنگ خطر برای هر کس که می‌خواهد درباره واژگان قرآن کار کند این است که واژگان قرآن به همان اندازه که می‌تواند ریشه اصیل عربی داشته باشد و در یک فرهنگ تطبیقی زبان‌های سامی قابل جست‌وجو باشد، امکان دارد «وام‌واژه» باشند و از زبان دیگر غیرعربی وارد عربی شده باشد و حتی از یک زبان غیرسامی وارد شده باشند. پس امکان اینکه یک واژه قرآنی غیرعربی باشد و نتوان با ریشه‌شناسی سامی آن را تحلیل کرد، همیشه وجود دارد و اصرار بر اینکه همه چیز را با تحلیل سامی پاسخ دهیم، می‌تواند رهزن باشد ولی امروز نمی‌خواهم درباره واژگان دخیل صحبت کنم و روی ریشه‌شناسی سامی بحث را ادامه می‌دهیم.

نمونه‌ای که به عنوان مثال ریشه‌های همزاد در واژه‌های ثلاثی انتخاب کردم واژه «کوثر» است. این واژه یک بار در قرآن به کار برده شده و در تفاسیر مباحث بسیاری صورت گرفته که این واژه به چه معناست؟ اینکه به حیث تأویل، کوثر تأویل به حضرت فاطمه(س) شود یک مطلب است ولی اینکه کوثر قبل از تأویل یک لغت عربی است و این لغت عربی یک معنایی دارد یک مسئله است. به طور عادی وقتی شما براساس فرهنگ‌های متداول عربی واژه کوثر را دنبال می‌کنید، این واژه از ریشه ثلاثی «کثر» به معنای فراوان بودن، بسیار بودن، بسیار شدن معنا می‌شود. اولین چالش شما این است که معنای آیه چیست؟ یعنی به تو چیزی عطا کردیم که خیلی زیاد است؟ از چه نظر خیلی زیاد است؟ به همین خاطر می‌بینیم ذیل تفاسیر می‌نویسند که مقصود از کوثر، خیر کثیر است یا تفسیرهای دیگری که به نوعی از تعدد در شمار، به سمت معدود می‌روند یعنی مجبور هستند معدودی به این عدد اضافه کنند تا معنا پیدا کند.

اگر شما از کلمه کوثر فقط بسیار بودن را استفاده کنید می‌تواند حتی منصرف به مال بسیار باشد در حالی که می‌دانیم چنین اتفاقی در مورد پیامبر(ص) نیفتاده و ایشان فرد ثروتمندی نبودند. در بین شاخه‌های مختلف زبان‌های سامی این واژه مسیرهای متفاوتی را دنبال کرده است. در شاخه اوگاریتی ماده کثر به معنای سلامت و تندرستی است؛ یعنی مسئله کثرت در آن مطرح نیست، مسئله سلامت و تندرستی در آن مطرح است. در شاخه‌های مختلف آرامی و کنعانی با مفاهیم مفید بودن، ارزشمند بودن و شایسته بودن مواجه هستیم. به طور طبیعی در همه این زبان‌ها ماده مورد بحث ما «کشر» است چون حرف «ث» در شاخه آرامی و کنعانی به «ش» تبدیل می‌شود و این جزء قواعد تبدیل است. جالب است که در زبان‌های عربی جنوبی مثل مهری مانند عربی شمالی همان معنای فراوان بودن معنای اصلی این ماده است. بنابراین شما با یک طیفی از معانی در زبان‌های سامی شمالی و مرکزی مواجه هستید که به نوعی به فهم بهتر کوثر کمک می‌کند و «انا اعطیناک الکوثر» یعنی ما به تو شخص شایسته و ارزشمندی اعطا کردیم.

رمزگشایی از آیات دشوار قرآن در پرتو تحلیل ریشه‌های ثلاثی به ثنائی + فیلم

در بحث ریشه‌ها گاهی ما می‌توانیم با ریشه‌های غیرعربی مشکل را حل کنیم مثل کاری که در مورد ماده «دل» «یدل» انجام دادم و نشان دادم این ماده به معنای هدایت کردن ریشه سامی ندارد و از واژه «دلو» در یونانی گرفته شده است. گاهی مقایسه ریشه‌ها به ما کمک می‌کند آمیختگی معنایی را حل کنیم که می‌توان نمونه آن را در مورد واژه «خلافت» مشاهده کرد. آنچه امروز می‌خواهم روی آن متمرکز شویم، تحلیل ریشه‌های ثلاثی به ریشه‌های کمینه است که به طور خاص موضوع جلسه ما ریشه‌های ثنائی است، یعنی ریشه‌هایی که دو حرف اصلی دارند.

براساس صرف جاری عربی که همه آن را می‌دانیم تمام واژه‌های مرسوم در عربی یا ثلاثی هستند یا رباعی یا خماسی. وقتی در صرف سنتی واژه‌ها را به ریشه‌های سه حرفی برمی‌گردانیم مطالعه همین‌جا متوقف می‌شود ولی ریشه‌شناسی کمک می‌کند ریشه ثلاثی را به ریشه ثنائی و وندها تحلیل کنیم. ریشه‌های رباعی هم ممکن است از یک ریشه ثئائی و دو وند تشکیل شده باشند. چیزی که در این نگاه به ریشه‌ها می‌تواند حائز توجه باشد موضوع همنامی یا اشتراک لفظی میان ریشه‌های ثلاثی و رباعی است. اصطلاح «هم‌نامی» اصطلاحی است که زبان‌شناسان در ازای آنچه منطقیون اشتراک لفظی می‌نامند، به کار می‌برند. در واقع اشاره به دو واژه است که صورت کنونی آنها با یکدیگر مشابه است ولی فرایند تاریخی ساخت آنها با یکدیگر متفاوت است یعنی به دلایلی در طول تحول تاریخی شبیه هم شدند ولی در آغاز شبیه هم نبودند.

ساخت‌های موازی چندگانه در زبان عربی

به طور عادی عادت لغویان عرب این است تمام واژگانی که از یک ماده واحد مشتق شده را ذیل یک مدخل می‌برند. به ندرت در بین لغویان قدیم افرادی مثل ابن فارس داریم که یک جاهایی وقتی درباره برخی ریشه‌ها صحبت می‌کند می‌گوید این ماده دارای دو اصل یا سه اصل یعنی سه ریشه است. من بین ماده و ریشه فرق می‌گذارم. وقتی می‌گوییم ماده شکل کنونی واژه را در نظر داریم، وقتی می‌گوییم ریشه، بنیادهای تاریخی واژه را در نظر داریم. بنابراین ممکن است یک ماده واحد داشته باشیم ولی این ماده در فرایند ساخت از دو یا چند اصل مختلف ساخته شده باشد و اینجاست که پدیده همنامی و اشتراک لفظی اتفاق می‌افتد یعنی دو یا چند ساخت زبانی در وضعیت کنونی شبیه هم می‌شوند در حالی که در وضعیت گذشته‌شان شبیه هم نبودند. این نوع اتفاق فرایند ریشه‌شناسی واژگان عربی و از جمله واژگان قرآن را درگیر پدیده ساخت‌های موازی چندگانه می‌کند یعنی چند ساخت مختلف به طور موازی انجام شده است، در یک نقطه‌ای اینها به خطوط متقاطع تبدیل می‌شوند و به یکجا می‌رسند. زبان عربی مورد شناسایی ما یعنی آنچه از طریق فرهنگ‌های عربی می‌شناسیم مملو از نمونه‌هایی است که ساخت‌های تاریخی مختلف در یک نقطه‌ای به ماده واحد منجر شدند. در برخی موارد با دوازده ریشه مواجه شدم که دچار اشتراک لفظی شدند و به یک ماده تبدیل شدند.

به عنوان نمونه موردی که برای شما انتخاب کردم واژه «سفح» است که در قرآن کریم مکرر به کار برده شده است. این واژه از پیش‌ساز «س» به علاوه ریشه ثنائی «فح» تشکیل شده است. ریشه ثنائی «فح» را شما در زبان آفروآسیایی پیشین مشاهد می‌کنید. براساس توضیحاتی که در فرهنگ‌های لغت آمده است، یکی از معانی که در این فرهنگ‌ها برای ریشه «فح» ذکر شده است این است که از یک زخمی خون بیاید. خونریزی کردن یک زخم یکی از معانی است. همین معنا در زبان سامی مادر توسعه پیدا کرده است و با پیشوند «س» ترکیب شده است. پیشوند «س» از نخستین پیشوندهایی است که سامی‌شناسان شناسایی و مطالعه کردند و به معنای سببیت است، لذا وقتی این پیشوند بر سر واژه خون آمدن وارد می‌شود، از آن معنای سببی می‌سازد یعنی موجب شدن برای خون آمدن یعنی کاری کنیم از زخمی خون بیاید. به این ترتیب ریشه ثلاثی سامی ساخته شده به معنای باعث خون‌ریزی شدن. این را داشته باشید.

ما یک ماده «سفح» دیگر داریم که از ریشه ثنائی «سف» است که با پسوند «ح» ساخته شده است. ریشه آفروآسیایی پیشین «سوف» به معنای دو یا چند چیز را کنار هم آوردن و با هم جمع کردن است و بازمانده این ریشه را در زبان جبالی به معنای ازدواج کردن داریم. این ریشه که معنای جمع کردن و حتی ازدواج کردن دارد با پسوند «ح» ترکیب شده است. این پسوند بر پایان یک فعل داخل می‌شود و از یک فعل مفهوم تکرر می‌سازد یعنی فعلی مکررا انجام شود. بنابراین وقتی ماده سف به معنای جمع شدن و به معنای جمع شدن دو زوج با هم به کار برده می‌شود و این پسوند به آن اضافه می‌شود، یعنی با تکرر این کار را انجام دادن یعنی هرزگی کردن یعنی آدمی که از اصول اخلاقی در ارتباط با جنس مخالف خارج شده و دنبال تنوع‌طلبی است. به این ترتیب ریشه سامی سفح ساخته شده به معنای جفت شدن به صورت پرتکرار. این است که مفهوم سفاح را در زبان عربی به وجود آورده است و وقتی در قرآن دارد درباره اصول ازدواج صحبت می‌کند صحبت از این می‌کند که ازدواج باید در قالب احصان باشد، نه در چارچوب سفاح و هوسرانی. ملاحظه می‌کنید در اینجا یک اشتراک لفظی اتفاق افتاده یعنی دو واژه با دو ساخت مختلف مسیری را طی کردند ولی الآن که نگاه می‌کنیم اینها ذیل یک ماده می‌آیند.

استفاده از ریشه‌شناسی برای ترجیح اقوال مفسرین

رمزگشایی از آیات دشوار قرآن در پرتو تحلیل ریشه‌های ثلاثی به ثنائی + فیلم

حالا که راجع به تمایز اشتراک لفظی صحبت کردیم باز می‌توانیم در جاهایی از ریشه‌شناسی برای ترجیح اقوال مفسرین استفاده کنیم. در بسیاری از موارد درباره مفردات قرآنی مفسرین دچار چندگانگی شدند یعنی آرا و نظرات مختلف ارائه دادند. بعضی از آنها ممکن است پیچیده باشد مثلا در مورد واژه «شاکله» معانی مختلفی ذکر کردند یا برای واژه «ماعون» پانزده معنا ذکر کردند ولی برخی لغات خیلی عادی به نظر می‌رسد یعنی به نظر نمی‌رسد بار معنایی سنگینی داشته باشند ولی همچنان این اختلاف در موردش دیده می‌شود. مثلا آیه می‌فرماید: «فَأَنْجَيْناهُ وَ أَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ كانَتْ مِنَ الْغابِرِينَ». همه معنای این آیه را متوجه می‌شوند که همسر پیامبر به دلایلی شامل نجات نشد و هلاک شد ولی «كانَتْ مِنَ الْغابِرِينَ» یعنی چه؟ برخی فکر کردند غابر یعنی عابر چون قریب المخرج هستند. برخی دست به تاویلاتی زدند که ناشی از این است که نتیجه را می‌دانند یعنی می‌دانند همه کسانی که غیر از پیامبر و یارانش بودند در اثر عذاب هلاک شدند، بنابراین می‌گویند منظور از غابرین، هالکین است. برخی از لغویان گفتند غابرین یعنی باقین. اتفاقا اینها درست گفتند. در ریشه ثنائی آفروآسیایی پیشین، ریشه «غبر» را داریم به معنای ماندن در یک جایی است. همین ریشه ثنائی با پسوند «ر» به یک ریشه ثلاثی تبدیل می‌شود و ریشه غبر را تشکیل می‌دهد که به معنای باقی ماندن در جایی است. بر این اساس معنای آیه این خواهد بود که خداوند آن پیامبر و اهلش را با بردنشان نجات داد یعنی آنها را از محل حادثه بیرون برده است اما همسر آن پیامبر چون جزء کفار بوده در محل عذاب باقی مانده و چون در محل عذاب باقی مانده جزء هالکین هم بوده است.

ریشه‌شناسی به ما کمک می‌کند در جاهایی که مفسرین برای معنای یک مفرد قرآنی دچار اختلاف نظر هستند از شواهد ریشه‌شناسی استفاده کنیم که یک قول را بر دیگر اقوال ترجیح بدهیم و برای این ترجیح، دلیل داشته باشیم. حتی در جاهایی با ترجمه‌هایی مواجه هستیم که اسمش را ترجمه نوآورانه گذاشتم. برخی از مترجمان قرآن کریم گاهی در ترجمه واژه‌های قرآنی یک سلیقه‌ای به خرج دادند که اتفاقا درست گفتند. اینها به سمت تاویل بر اساس سلیقه خودشان رفتند و شاید ریشه را هم نمی‌شناختند، ولی درست اقدام کردند. مثلا در سوره بقره شما می‌گویید: «طَهِّرَا بَيْتِی لِلطَّائِفِينَ». ما می‌گوییم طائفین یعنی طواف‌کنندگان. همچنین در آیه «فَطَافَ عَلَيهَا طَآئِف مِّن رَّبِّكَ» می‌گوییم به این طائف گفته شده چون انگار طواف می‌کرده. آرتور جفری بر اساس ذوق سلیم دیده طائف در اینجا به معنای چرخنده معنی نمی‌دهد بلکه طائف یعنی یک نفر از سمت پروردگار به دیدن آنها آمده است. برای همین «طائف» را به دیدن کردن معنا کرده است در حالی که شاهدی برای این معنا نداشته. وقتی ریشه را نگاه می‌کنیم ملاحظه می‌کنیم چگونه در آفروآسیایی پیشین ریشه ثنائی «طف» به معنای بر چیزی نظر کردن بوده است. بنابر این این پرسش در پیش روی ما قرار می‌گیرد که ممکن است در برخی کاربردهای طاف، یطوف در قرآن معنای دیگری مد نظر باشد و به جای معنی چرخیدن معنی دیدار کردن داشته باشد.

رمزگشایی از آیات دشوار قرآن در پرتو تحلیل ریشه‌های ثلاثی به ثنائی + فیلم

باز یکی دیگر از جاهایی که ریشه‌شناسی در فهم معانی قرآن کریم کمک می‌کند آن جایی است که با دو مقوله لغوی مواجهیم که یکی از آن دو مقوله ریشه اشهر است و یک مقوله ریشه کم‌شناخته. من بارها در مطالعات خودم با این مسئله مواجه شدم ریشه‌های کم‌شناخته مظلوم واقع می‌شوند و ما بر اساس اصل تغلیب معنای غالبی که می‌شناسیم، تحمیل می‌کنیم و از آن رد می‌شویم.

معنای «هو الحی القیوم» چیست؟

کدام مسلمان است که آیه الکرسی را بلد نباشد و روزانه یکبار آن را نخواند. «اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ» من سال‌ها پیش در مورد قیوم یک مقاله نوشتم و نشان دادم قیوم به معنایی که ما می‌شناسیم نیست. امروز می‌خواهم راجع به حی صحبت کنم. تا می‌گویید «هو الحی» سریع ترجمه می‌کنید، حی یعنی زنده. به محض اینکه این معنی به ذهن ما رسید سدی می‌شود که دیگر به خودمان اجازه ندهیم فهم درست‌تری از واژه داشته باشیم. همیشه گوشه ذهنتان توجه داشته باشید که ممکن است معانی غالب رهزن باشند و ما را در یک جایی از معانی ناشناخته باز بدارند و مانع این مسئله شوند.

در زبان‌های سامی و از جمله عربی یک ریشه نامشهور داریم و آن ریشه ثنائی «حو» است. ریشه «حو» به معنی دانستن و دیدن است. از این ریشه، ریشه ثلاثی ناقص در سامی ساخته می‌شود به صورت «حوی» به معنای دانستن و نشان دادن. همزادهای متعددی برای این ریشه ارائه شده است که بیان نمی‌کنم، اما صورت هزواری آرامی آن خیلی جالب است. در کتاب «هزوارش‌های فرهنگ پهلوی» دکتر مشکور این ریشه آمده است و آن ریشه «حویتوندن» است. پسوند «دن» برای ساختن مصدر به کار برده می‌شود، «حویتون» صورت جمع مذکر این ریشه است. بنابراین ریشه آن همان «حوی» است که در زبان سامی بود. در فرهنگ پهلوی دقیقا این کلمه به معنای دانستن به کار برده می‌شود. در عربی هم این ریشه آمده است مثلا «حی الطریق» یعنی طریق آشکار شد. من سال 1390 در مقاله ریشه‌شناسی واژه قرآنی «قیوم» سعی کردم توضیح دهم قیوم از ریشه یونانی «دکایوما» گرفته شده و ربطی با قام، یقوم عربی ندارد و دکایوما به معنی قضاوت عادلانه است و معنی ندارد زنده بودن خدا قرین قاضی عادل بودن خدا قرار بگیرد. در آن مقاله من اشاره کردم مفهوم حی در این متن اشاره به نوعی احاطه علمی و احاطه در قدرت است و در جمع‌بندی باید اینطور عرض کنم من از «هو الحی القیوم» این برداشت را می‌کنم که خداوند دانا و آگاه است و قاضی عادل است چون اساسا اگر آیات قبل و بعد را بخوانید صحبت درباره زنده بودن یا نبودن خدا نیست، بلکه صحبت از این است که یک قاضی باید آگاه باشد و بداند ماجرا چیست تا بتواند عدالت را اجرا کند. این یک فهم دیگری از حی و قیوم به ما می‌دهد در حالی که ما قبلا می‌گفتیم حی قیوم یعنی خدا زنده است و خیلی می‌ایستد و بعد سراغ تاویل می‌رفتیم کما اینکه متکلمان کلی بحث می‌کنند که خدا زنده است یعنی چه؟

مورد بعدی که به نظرم همین اتفاق برایش افتاده یعنی معنی غالب موجب شده معنی کم‌شناخته را نادیده بگیریم و در مباحث امروزی در بحث جایگاه اجتماعی بانوان کاربرد دارد و به نظرم دقت در فهم بعضی آیات قرآن می‌تواند دفاع درستی از قرآن در این زمینه باشد آیه 223 سوره بقره است که می‌فرماید: «نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ» است. خودم نمی‌توانم ترجمه این آیه را در خارج کشور برای کسی بخوانم چون می‌گویند چرا باید شما زنان را کشتزار مرد در نظر بگیرید؟ و این چه نوع استعاره‌ای است. به نظرم اصلا حرث در اینجا به معنی کشتزار نیست و علت اینکه حرث را کشتزار معنی کردند این است که یک معنی مشهور باعث شده یک معنی کمتر مشهور از جلوی چشم ما دور شود.

ماجرا چیست؟ ریشه ثنائی «حر» با پسوند «ث» ترکیب شدند و یک ریشه ثلاثی را ساختند. از نظر سوابق اگر به قبل از آفروآسیایی برویم شما مشاهده می‌کنید که ریشه «حر» به معنی جفت‌گیری کردن است. پسوند «ث» به تعبیر زبان‌شناسان یک پسوند برای ساختن مرجع تعلق است چیزی شبیه به یاء نسبت که از فعل، اسم تعلقی می‌سازد. ما ورود این ریشه را با پسوند در زبان‌های سامی داریم و همه واژه‌هایی که با این ریشه ساخته شده است معانی مرتبط با رابطه جنسی دارند. یک ریشه دیگری هم داریم و آن ریشه «حِر» که به معنای خراش دادن روی چیزی است و از همین ریشه، ریشه سامی «حَر» ساخته می‌شود که به معنی خراشیدن و تراشیدن است. پسوند «ث» که به آن اضافه می‌شود از آن ماده «حرث» ساخته می‌شود. این پسوند معنای توزیع‌شدگی دارد لذا هر وقت عمل خراشیدن را به صورت مکرر و توزیع‌شده انجام دهیم ماده حرث به کار می‌رود به همین خاطر است وقتی یک زمین را شخم می‌زنند و شیارهای متعدد در آن به وجود می‌آورند ماده حرث برای آن به کار برده می‌شود.

در ربط دادن این ریشه به آیه یک زرنگ‌بازی اتفاق افتاده است. آن زرنگ‌بازی این است که ماده حرث به معنای شخم زدن زمین است، نه کشتزار و کشاورزی کردن ولی ما این نکته را در نظر نگرفتیم تا خدشه‌ای به برداشت ما وارد نشود. در زبان سامی ماده «حرث» به معنی «شخم زدن زمین» است. بر این اساس اگر کسی بگوید حرث یعنی چه؟ می‌گویم حرث از ریشه حر به معنی جفت‌گیری کردن ساخته می‌شود و به معنی شریک جنسی است. معنای آیه این می‌شود که زنان شما شریک‌های جنسی شما هستند و این معنایی است که همه جای دنیا می‌توانید آن را مطرح کنید و اصلا استعاره‌ای رخ نداده است و واژه در معنی اصلی خودش به کار برده شده است.

مشکل مفسران در ترجمه معنای «الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ»

آخرین بحثی که مطرح می‌کنم آنجایی است که اقوال لغویان در مورد یک واژه قرآنی متشتت است و منجر به پیچیدگی ترکیب نحوی هم می‌شود. یکی از آنها که همیشه ما را در تفسیر گرفتار کرده است عبارت «الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ» در سوره ماعون است. این آیه نظیری در آیه 11 ذاریات دارد: «الَّذِينَ هُمْ فِی غَمْرَةٍ سَاهُونَ». معانی که برای ساهون ذکر شده است من اینجا نوشتم. ساهون به معنای ناآگاه و فراموشکار از ماده سهو، ساهون به معنای بازی‌کننده یا سرگشته و متحیر که اتفاقا این تایید لغوی ندارد. ساه به معنای تعلل‌کننده و به تاخیرانداز که این هم تایید لغوی ندارد و استحسان تفسیری است. اگر ساه را به معنای ناآگاه و فراموشکار بگیرید از نظر لغوی قابل تایید است ولی چرا باید یک نمازگزار را تهدید به جهنم کنید، فقط به خاطر اینکه در نماز حواسش پرت شده است؟ نباید به خاطر فراموشی و سهو آن هم برای انسانی که محل نسیان است، او را تهدید به جهنم کنید. پس موضوع باید موضوع متفاوتی باشد.

ضمنا این فهم از آیه موجب این شده یک دعوایی دربگیرد که این سوره مکی است یا مدنی تا جایی که برخی گفتند اول سوره مکی است ولی آخر سوره مدنی است به خاطر اینکه ما داریم در این سوره درباره نماز‌گزارانی صحبت می‌کنیم که کارشان به ریا کشیده است. این در حالی است که اول سوره، فضا فضای مکی است ولی وسط سوره فضا درباره آدم‌هایی است که در نماز ریا می‌کنند. کدام ریا در مکه وجود داشته؟ در مکه نمازگزاران را کتک می‌زدند. به همین خاطر برخی به این سمت کشیده شدند که بگویند نصف سوره مکی است، نصف سوره مدنی است.

ضمنا این نکته را بگویم قرآن کریم وقتی راجع به نماز اسلامی صحبت می‌کند نمی‌گوید «مصلین» بلکه می‌گوید «مقیمین الصلوه» و همیشه صحبت از اقامه صلوه است، صحبت از صلوه نیست. پس چرا اینجا استثنا شده است؟ مشکل بعدی سر «عن» است. چه شما ساهون را به معنی ناآگاه بگیرید، چه به معنی بازی‌کننده بگیرید، چه به معنی تعلل‌کننده، حتما باید «عن» را به معنی «فی» بگیرید تا معنی درست دربیاید.

ریشه آفروآسیایی پیشین ثنائی «سو» به معنای داد زدن است. همین ریشه در زبان مصری کهن به صورت «سوهی» وجود دارد. معنی مشترک این ریشه در زبان‌های آفروآسیایی به معنای داد زدن است. ریشه «سه» می‌تواند تکیه‌مکرر رویش اتفاق بیفتد و «س» آن به «ص» تبدیل شود و ریشه «صح» را بسازد که شما آن را در صاح، یصیح مشاهده می‌کنید که به معنی صیحه زدن و جیغ کشیدن است. این مطلب ما را یاد آیه دیگری در قرآن می‌اندازد که می‌فرماید: «وَمَا كَانَ صَلَاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلَّا مُكَاءً وَتَصْدِيَةً» که دارد راجع به صلاه مشرکین صحبت می‌کند و می‌گوید نماز آنها داد زدن بوده و وقتی می‌خواستند نماز بخوانند داد می‌زدند و گریه می‌کردند. ملاحظه کردید که واژه «صح» هم معنای داد زدن و گریه کردن داشت. بنابراین وقتی قرآن می‌گوید: «الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ» دقیقا دارد درباره نماز مشرکین صحبت می‌کند. کل سوره مکی است. مصلینی که دارد راجع به آنها صحبت می‌کند نمازگزاران مشرک هستند، نه نمازگزاران مؤمن لذا از اقامه صلاه صحبت نمی‌کند. ساهون یعنی دادزنندگان، «عن» هم به معنای بدلیت است. به این ترتیب «الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ» یعنی «الذین هم بدل صلاتهم یصیحون» یعنی کسانی که به جای اینکه نماز بخوانند داد می‌زنند. اینطوری «عن» به معنای خودش به کار رفته، سوره هم مکی است، آیه هم دارد درباره مشرکین صحبت می‌کند. پس ریشه‌شناسی یکسری از گره‌های ذهنی ما را در فهم این سوره حل می‌کند.

پرسش و پاسخ حاضران در پایان جلسه

در ادامه نشست حاضران در جلسه به بیان پرسش‌های خود پرداختند و پاکتچی نکاتی را در مقام پاسخ به سوالات بیان کرده است که اهم آنها را در ادامه می‌خوانید؛

- آنچه من در طول این یک ساعت ارائه کردم بر مبنای دانش زبان‌شناسی تاریخی بود و اصطلاحاتی که استفاده کردم اصطلاحات زبان‌شناسی بود، متدی که استفاده کردم نیز متد زبان‌شناسی تاریخی بود و هر علمی اصول و روش و اصطلاحات خودش را دارد.

- هیچ بحثی وجود ندارد که بتواند شاخ و برگ جدید نداشته باشد. وقتی بحثی در یک چارچوب مطرح می‌شود به معنای آن نیست که بقیه آن رها است و اصولی بر آن حکمفرما نیست. این مقدمه را عرض کنم تا بگویم عنوان بحث من ریشه‌شناسی مفردات قرآن است و من وارد تفسیر نشدم ولی معنایش این نیست نمی‌توانیم وارد تفسیر شویم، بلکه نمی‌خواستم از دایره بحث خارج شوم. در پاسخ اینکه اگر «حی» را به معنی آگاه بگیریم در آن صورت در ترکیب چه معنایی پیدا می‌کند، باید عرض کنم سیاق آیه اتفاقا با این معنا بیشتر سازگار است و بافت آیت الکرسی، هم با موضوع داوری ارتباط مستقیمی دارد و هم با موضوع احاطه و دانایی خداوند.

رمزگشایی از آیات دشوار قرآن در پرتو تحلیل ریشه‌های ثلاثی به ثنائی + فیلم

- در مورد اینکه وقتی بنده می‌گویم «حرث» معنی کشتزار ندارد، این حرف چه مزیتی دارد؟ باید پاسخ دهم من دنبال مزیت نیستم. من دنبال دلیل هستم یعنی وقتی حرث را به معنی کشتزار بگیریم اولین مشکلش این است که حرث به معنی کشتزار نیست و چنین چیزی نداریم و این معنا را ساختیم تا بتوانیم آن عبارت را جابیندازیم و با آن کنار بیاییم. اگر این واژه را در لغت عرب به معنای کشتزار داشتیم من خودم را به زحمت نمی‌انداختم. تمام مواردی که امروز عرض کردم مواردی است که گیر تفسیری دارد یعنی وقتی آنها را با معنای سنتی می‌فهمید یا گیر نحوی دارد یا گیر لغوی دارد. ما در زبان‌های سامی حرث به معنی کشتزار نداریم، بلکه به معنای شخم زدن مکرر است، چیزی که اصلا نمی‌توانید شما آن را در آیه فهم کنید. ما گفتیم چون زمین کشاورزی را شخم می‌زنند یک مجاز ظرف و مظروف درست کردیم و بعد آن را بر کشتزار اطلاق کردیم و یک استعاره هم درست کردیم و گفتیم این امر استعاره از رابطه جنسی است.

- در مورد اینکه رابطه سفاح و اتخاذ اخدان چیست؟ اتفاقا اتخاذ اخدان گیر لغوی ندارد، بلکه گیر انسان‌شناختی دارد. آنجایی که رابطه هرزگی توام با تکرار بدون هیچ نو عاطفه‌ای وجود دارد، سفاح است، آنجایی که نوع‌دوستی و همدمی است، ولی رابطه مشروع نیست، تعبیر اتخاذ اخدان است.

 

رمزگشایی از آیات دشوار قرآن در پرتو تحلیل ریشه‌های ثلاثی به ثنائی + فیلم

- در مورد اینکه آیا بحث ما درباره حی فقط در «الحی القیوم» معنی می‌دهد یا همه جای قرآن باید عرض کنم تفاوت می‌تواند وجود داشته باشد. اگر به مقاله قیوم مراجعه کنید، آنجا توضیح دادم ترکیب «الحی القیوم» با اندک تمایزاتی از نظر اشکال واجی در عبری هم هست یعنی در متون یهودی هم ترکیب الحی القیوم را داریم، اما جایی که حی به تنهایی به کار برده می‌شود و در ترکیب الحی القیوم نیست، اول الاکلام است و باید مورد مطالعه قرار بگیرد که به معنی زنده است یا به معنی دانا است.

- در مورد اینکه آیا عرایض بنده به معنی این بود ریشه‌های ثلاثی بی‌اعتبار هستند، قطعا خیر، ریشه‌های ثلاثی معتبرند، صرف و نحو سنتی معتبر است و مورد احترام ما است و خیلی جاها استفاده کنیم. تمام بحث ما این است درباره کدام دوره زمانی صحبت می‌کنیم؟ وقتی در مورد دوره زمانی سامی به بعد صبحت می‌کنیم ریشه‌های ثنائی کارکرد خودشان را از دست دادند. آن نوع صرفی که می‌توانست با واژه‌های ثنائی واژه‌سازی کند فراموش شده است و صرف جدید ایجاد شده که بر اساس اوزان با ریشه‌های ثلاثی کار می‌کند. لذا اگر بخواهیم واژه‌هایی را در این دوره زمانی تحلیل کنیم حتما به قواعد ثلاثی نیاز خواهیم داشت ولی اگر بخواهیم سابقه قدیمی‌تری را جست‌وجو کنیم یعنی دوره ماقبل سامی پیشین، از آن دوره به قبل ریشه‌های ثنائی داریم و قواعد صرفی که می‌توانند با ریشه‌های ثنائی کلمه بسازند. تا آستانه ظهور اسلام و زمان نزول قرآن برخی از پسوندها هنوز کاربرد داشتند که نمونه آن را در کاربرد پسوند میم در واژه زنیم در آیه «عُتُلٍّ بَعْدَ ذَلِكَ زَنِيمٍ» داریم که همه درگیر هستند، رابطه‌ای میان زنیم با زنا برقرار کنند یا نمونه دیگر آن را در بعثرت در آیه «وَإِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ» داریم که چگونه می‌شود بین ریشه رباعی بعثر و ریشه ثلاثی بعث ارتباط برقرار کرد؟ در آن زمان هنوز بازمانده‌هایی از این ساختارهای پسوندی مانده بودند. ساخت‌های پیشوندی و میان‌وندی تقریبا به فراموشی سپرده شده بود. ساخت‌های پسوندی هم اغلب به کار برده نمی‌شد ولی به هر حال وقتی قبلا ساخته شدند چاره‌ای نداریم، جز اینکه آنها را بدانیم تا واژه را تحلیل کنیم.

تفاوت ریشه‌شناسی و مبحث اصاله الظهور

- درباره نسبت ریشه‌شناسی و اصاله الظهور در علم اصول سوال شد. موضوع دو نوع رویکرد است. یکی رویکرد تاریخی است یعنی ما فرایند ساخت یک واژه یا یک ریشه را مورد بررسی قرار می‌دهیم. در این نگاه اصلا روش ما فرق دارد، در این نگاه مستقیماً با یک شنونده یا گوینده سروکار نداریم، بلکه یک فضای مطالعاتی متفاوتی است. یک موقع می‌آییم در عصر خودمان قرار می‌گیریم یا در عصر لغوی قرار می‌گیریم مثلا ممکن است لغوی ابوزید انصاری یا ابن منظور باشد که می‌خواهد معنای یک لغت را بررسی کند، لذا میان اعراب بادیه می‌رود تا ببیند آنها از این لغت چه می‌فهمند. در این فضا تبارد معنی پیدا می‌کند. حتی در گزارشات تفسیری می‌بینید که از ابن عباس نقل می‌شود من نمی‌دانستم فطر یعنی چه تا اینکه یک جایی یک اعرابی را دیدم و یک کاربردی از فطر داشت که من تازه فهمیدم فطر یعنی چه. امروز هم همینطور است و در زبان‌شناسی چیزی مثل تبادر داریم که زبان‌شناس با یکسری اطلاع‌دهنده مواجه می‌شود و از آنها اطلاعات زبانی را گردآوری می‌کند. در اینجا هم یک روش‌شناسی وجود دارد ولی روش‌شناسی این کار زمین تا آسمان با روش‌شناسی زبان‌شناسی تاریخی متفاوت است. پس این دو اسلوب کار از نظر نوع اطلاع‌گیری کاملا متفاوت هستند ولی یک زمان ما درباره کاربرد اطلاعات صحبت می‌کنیم، یعنی اطلاعات را به دست آوردیم و می‌خواهیم آنها را عرضه کنیم. در اینجا زبان‌شناس نمی‌تواند از اطلاعاتی که در کتب لغوی آمده استفاده نکند. استفاده ما به این معنا نیست تابع اطلاعاتی باشیم که در کتب لغوی آمده ولی کتب لغوی بخشی از متن‌هایی هستند که می‌توانیم از آنها در فرایند کارمان استفاده کنیم.

- یک فقیه بما هو فقیه مسئله‌اش لغت عرب نیست، بلکه مسئله‌اش افعال مکلفین و استخراج احکام است ولی از آنجایی که برای استخراج احکام باید به سمت ادله برود و اصلی‌ترین ادله کتاب و سنت هستند و کتاب و سنت به صورت متن به دست ما رسیدند که باید خوانش شوند، این امر موجب شده نیمی از علم اصول مباحث الفاظ باشد. هرگز نه در شیعه و نه در اهل سنت فقها خودشان در مقام گرفتن اطلاع از اهل لغت نیستند، بلکه به علمای لغت ارجاع می‌دهند یعنی از دستاورد آنها استفاده می‌کنند و خیلی جاها از حجیت قول لغوی صحبت می‌کنند. اگر شما حاضرید به کالای یک لغوی که بر اساس شیوه‌های ابتدایی به دست آمده استناد کنید، چرا به دستاوردهای روشمندی که با قاعده به دست آمده بها داده نشود؟ می‌خواهم بگویم با شناختی که از علم اصول و مشرب فقها دارم هیچ مشکلی نمی‌بینم در قالب اصاله الظهور از دستاوردهای این علوم استفاده کنند.

- اینکه آیا این پژوهش درباره واژگان می‌تواند وارد واژگان فقهی هم بشود یا نشود، من فکر نمی‌کنم بشود مرزی کشید. به هر حال واژه واژه است می‌تواند اعتقادی باشد، اخلاقی باشد، تاریخی باشد، فقهی باشد. یک مورد که من خودم برخورد کردم اصطلاح قرء است که از قدیم در مورد اینکه به معنای طهر است یا متضاد آن بحث بوده است. واژه قرء یکی از واژه‌هایی است که با ریشه‌شناسی مسئله آن حل می‌شود و شما می‌توانید یکی از دو قول را بر دیگری ترجیح دهید.

- اینکه در مورد واژه «عین» سوال کردید، تعداد معانی عین هفتاد تا نیست و این مبالغه است. اینکه می‌شود با ریشه‌شناسی مشکل آن را حل کرد باید عرض کنم بخش زیادی از این معانی از جنس اشتراک لفظی نیستند از جنس استعاره و مجازند یعنی اگر عین را به معنای چشم داریم و عین را به معنای چشمه آب هم به کار می‌بریم، مجاز است. این مجاز را در جاهای دیگر هم داریم مثل چشمه که از کلمه چشم گرفته شده است. بنابراین در این موارد با اشتراک لفظی سروکار نداریم، با استعاره سروکار داریم، ولی برخی معانی هم اشتراک لفظی است.

زبان متون مقدس با زبان روزمره تفاوت دارد

- آیا برای اینکه ریشه‌شناسی را پیشنهاد کنیم لازمه‌اش این است در زمان نزول قرآن این معنا از کلمه فهم شود یا خیر، جواب سوال را با اطمینان می‌گویم بله، دلیلش هم آیه قرآن است. «وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ» نمی‌شود شما با قومی صحبت کنید ولی به زبانی باشد که آنها معنایش را متوجه نشوند، اما این داستان یک توضیحاتی هم دارد.

در بحث زبان متون مقدس یک سلسله ویژگی‌هایی ذکر می‌شود که زبان متون مقدس با زبان روزمره تفاوت‌هایی دارد. فرض کنید امروز یک پیامبری مبعوث شده و دارد آیاتی بر او نازل می‌شود. قرار نیست زبانش زبان روزنامه‌ای باشد. چون امروز دارد با مردم ایران صحبت نمی‌کند لازمه‌اش این نیست در حد عامیانه‌ترین مکالمات روزمره باشد. جواب این مسئله این است که در متون مقدس یک نوع آشنایی‌زدایی امری رایج است یعنی متون مقدس به طور عادی از یک نوع آشنایی‌زدایی استفاده می‌کنند که مخاطب احساس کند خدا دارد با آنها صحبت می‌کند. این آشنایی‌زدایی در چه قالبی اتفاق می‌افتد؟ یک نوع آن کهنه‌گرایی است یعنی با زبانی صحبت کنی که مخاطب احساس کند قدیمی است ولی قابل فهم است.

امروز اگر یک کسی متن فارسی باستان بخواند، نمی‌فهمیم ولی وقتی شاهنامه می‌خوانیم می‌فهمیم یعنی چه؟ پس فرق است چه چیزی زبان روزمره ما است و چه چیزی برایمان قابل فهم است. جواب سوال این است بله، قاعدتا مطالبی که در قرآن نازل می‌شده باید برای مردم آن نسل قابل فهم می‌بود ولی به این معنا نیست، کاملا در قالب زبان روزمره مردم بوده چون در زبان قرآن کاربردهایی داریم که کهنه هستند، مثلا کاربرد وزن فعلال برای ساختن اسم فاعل رباعی در زمان نزول قرآن منسوخ شده بود، ولی واژگانی در قرآن داریم که به عنوان اسم فاعل رباعی ساخته شدند و در زمان قرآن فهم می‌شدند مثل وسواس به معنی موسوس. پس وقتی می‌گوییم قابل فهم، به معنای کاربرد روزمره نیست.

تهیه و تنظیم گزارش: مصطفی شاکری

انتهای پیام
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
اوصیا
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴۰۲/۱۰/۲۰ - ۰۹:۱۷
0
0
خدا قوت به مجموعه ایکنا که بانی برگزاری این نشست علمی و پرثمره شدید.
از مطالب آن بسیار لذت بردم . ریشه شناسی تاثیرا شگرفی در فهم قرآن و مسائل میان رشته ای ایفا می کند.
امیدوارم با حضور این استاد گرانقدر کارگاه های آموزشی نیز برپا شود.
captcha