خشم و خشونت، احساس و کنشی است که افراد به فراخور جنبههای وجودی، طبعی و تربیتی در موقعیتهای مختلف، بنا به دلایل درست یا نادرست از خود نشان میدهند. گاهی مواقع خشم و خشونت مکرر و بیش از حد، علاوه بر اینکه سلامت روان افراد را تهدید میکند آسیبهای جسمی نیز به همراه دارد و به صورت مستقیم و غیرمستقیم بر کیفیت زندگی تأثیرگذار است. بنابراین واکاوی ابعاد خشم و خشونت از موضوعات مهمی است که منجر به شناخت آن شده و این آشنایی و شناخت بیشتر، کمک میکند تا در موقعیتهای مستعد، رفتار درستتری داشته باشیم.
به همین منظور ایکنا با حمید پورشریفی، عضو هیئتعلمی دانشگاه علوم توانبخشی و سلامت اجتماعی و رئیس انجمن روانشناسی سلامت در رابطه با موضوع «خشونت» گفتوگویی انجام داده است. پورشریفی تألیفات بسیاری در حوزه روانشناسی دارد که میتوان به کتب «روانشناسی بالینی»، «مراکز مشاوره دانشجویی: کارکردها و استانداردها»، «مقیاس ملی سلامت روانی دانشجویان» اشاره کرد. در ادامه مشروح این گفتوگو را میخوانید.
ابتدا باید بین خشم و خشونت تفکیک کنیم؛ خشونت یک رفتار است و خشم هیجان تعریف میشود. وجود خشم درون هر فرد یک امر طبیعی است زیرا خشم یکی از هیجانات ماست و هر هیجان کارکردی دارد که در جای خود لازم و ضروری است.
اینگونه نیست که فکر کنیم خشم چیز بدی است؛ خشم به موقع و بهجا، موضوع لازمی است؛ مانند دفاع فرد از قلمرو خویشتن. خشم زمانی ناسازگار میشود که متناسب با موقعیت نباشد، شدید باشد و به جای اینکه کمک کند که فرد از خود دفاع کند بیشتر به او لطمه بزند و رابطه او را خراب کند؛ بنابراین تمرکز ما بیشتر بر خشونت است به عنوان رفتاری که میتواند آثار منفی داشته باشد.
در روال عادی، خشم زمانی اتفاق میافتد که فرد مورد تهدید قرار بگیرد، زیر سوال برود یا از نگاه فرویدی با ناکامی مواجه میشود و مواردی از این قبیل باعث میشود که خشم در فرد ایجاد شود. جدای از سازگار یا ناسازگار بودن، موضوعاتی وجود دارد که شدت خشم را تعدیل میکند و اینجا در رابطه با عوامل مؤثر صحبت میکنیم؛ مثلاً اگر فرد در وضعیتی باشد که به لحاظ جسمی، خواب ناکافی داشته باشد یا خسته باشد در چنین حالتی خشم او بیشتر از شرایط عادی و نامتناسب با اتفاق خواهد بود.
علاوه بر وضعیت جسمی، وضعیت روانشناختی افراد نیز مهم است؛ اگر فردی مضطرب، ناراحت و نگران باشد یا خبر منفی قبلی شنیده باشد و در شرایط خلقی خوبی نباشد، یک محرک عادی که در شرایط قبلی به درجاتی او را خشمگین میکرد این بار با شدت بیشتر او را خشمگین میکند. در کنار این موضوعات از عوامل محیطی نیز میتوان صحبت کرد؛ مانند اینکه وقتی هوا گرم یا سرد است و آلودگی هوا و شرایط محیطی نیز مشکل ایجاد میکند. در میان این مواردی که ذکر شد موضوع خیلی مهم، برداشتهای افراد از اتفاق است؛ یعنی این خود رخداد نیست که بیشتر حال فرد را بد میکند بلکه برداشت فرد از رخداد است که حال او را ممکن است بد میکند.
اگر فرد اتفاق و حرفی را به عنوان تهدید ارزیابی کند خشم او زیاد خواهد شد. عوامل بسیاری وجود دارد که میتواند در خشم فرد اثر بگذارد مانند تجارب دوران کودکی و نوجوانی و ادوار دیگر، آموزهها، حساسیتها، بایدها و نبایدها، اهمیتهای فردی و... این موضوعات ممکن است در ادراک و شدت خشم هر فرد تأثیر داشته باشد.
خشونت طبقهبندیهای مختلفی میتواند داشته باشد اما در یک طبقهبندی میتوان آن را به کلامی و غیر کلامی تقسیم کرد. گاهی که از خشونت صحبت میکنیم آن را آسیب هم در نظر میگیریم که در این صورت انواع خشونت و آسیبها را داریم که میتواند مالی، عاطفی، جنسی و... باشد. بنابراین تفاوت انواع خشونت میتواند بسته به این باشد که چه چیزی را از فرد میگیریم یا در چه حوزهایی به او آسیب میرسانیم.
اولین اثر خشم به خود فردی مربوط میشود که خشم را تجربه میکند؛ درست است که خشم آثار بیرونی دارد و فرد مقابل را ناراحت یا اذیت میکند و روابط را تحت تأثیر قرار میدهد اما در این میان در درجه اول خشم باعث میشود تا هورمونهایی از فرد ترشح شود که اگر در دراز مدت، بارها و بارها خشمگین شود و این هورمونها ترشح شود، موجب خواهد شد هورمونها در جداره رگها رسوب کند و فرد دچار بیماریهای قلبی و عروقی شود، سکته یا بیماریهای از این دست را تجربه کند.
وقتی خشم به خشونت تبدیل میشود میتوان آن را به سیل تعبیر یا تشبیه کرد که ویران کننده است؛ ویران کردنی که ممکن است چیزهایی را که سالها آن را ساختیم در چند دقیقه از بین ببرد. بنابراین خشونت ممکن است که بسیاری از داشتههای زیادی را ما را بگیرد.
خشونت را گاهی مانند میخ کوبیدن هم در نظر میگیرند یعنی اگر خشونتی از خود بروز دهیم و بعداً با عذرخواهی سعی کنیم تا از فرد مخاطب دلجویی کنیم تأثیر خشونت ترمیم نخواهد شد مانند کوبیدن میخ بر دیواری که اگرچه آن را خارج کنیم اما جای آن بر دیوار میماند و همچنان جای زخم آن سالهای سال ماندگار میشود.
متأسفانه بعضی از خشمهای ما فقط برای یک یا چند سال نیست و نه تنها تا پایان عمر آسیب را حمل میکند بلکه از نسلی به نسلی دیگر منتقل میشود. بنابراین اگر فرد خشونت خانگی داشته باشد و به یک کودکی که در مرحله رشد است خشونتهایی اعمال کند آن کودک در دوران بزرگسالی دچار آسیب خواهد شد و او نیز این آسیبها را به کودک خود منتقل خواهد کرد و بدین ترتیب چرخه خشونت شکل میگیرد؛ پس آثار خشم میتواند کوتاه مدت و بلند مدت باشد و حتی نسلها را دربرگیرد.
متاسفانه میتوان گفت که خشم و خشونت از هیجانات رایج در جامعه ماست و میزان آن نسبت به یکسری از جوامع، بیشتر است در نتیجه از آموزههای روانشناختی که مبتنی بر مهارتهای زندگی است؛ میتوان گفت «مدیریت خشم» مهمترین موضوعی است که باید به آن توجه کرد.
بعضیها به غلط به جای «مدیریت خشم» از «کنترل خشم» نام میبرند؛ کنترل خشم غلط است زیرا در این صورت باید جلوی خشم را بگیریم اما خشم هیجانی است که باید آن را مدیریت کرد. مدیریت خشم مانند سیلبند است که در مقابل سیل میگذارند؛ در مدیریت خشم نیز آن را به گونهای هدایت میکنیم که انرژی خشم در مسیر درست پیش برود.
راهکارهای مدیریت خشم میتواند کوتاه مدت و بلند مدت باشد؛ در بلند مدت میتوان به فرد آموزش داد که زندگی سالم، خواب کافی و ورزش داشته باشد چراکه این موضوعات سطح برانگیختگی فرد را کاهش میدهد. در کوتاه مدت فرد باید خودآگاهی هیجانی داشته باشد تا با آگاهی بتواند بین خشم و عمل فاصله بگذارد تا فرصتی ایجاد شود که دریابد چه چیزی او را برانگیخته است و چقدر احتمال دارد که خطا کرده باشد. اگر بتوانند بر این موضوع تمرکز کند، آخرین گام جرئتمندی است که میتواند ناراحتی خود را به گونهای به طرف مقابل بگوید که نه خود او و نه فرد مقابل ناراحت شود.
گفتوگو از سجاد محمدیان
انتهای پیام