به گزارش ایکنا، در ادامه سلسله جلسات علمی درآمدی به اخلاق قرآنی که توسط انجمن علمی معارف دانشگاه شهید بهشتی در حال برگزاری است حجتالاسلام والمسلمین فتحالله نجارزادگان، استاد پردیس فارابی دانشگاه تهران شامگاه 27 فروردین ماه به موضوع «درنگی در ترابط خودشناسی و اخلاق از دیدگاه قرآن» پرداخت که متن سخنان او به شرح زیر است؛
اگر در مفهوم توکل به معنای یک منش اخلاقی بندگی بیاندیشیم میفهمیم ما انسانها به لحاظ علمی و دانایی نسبت به کمال خود جاهل هستیم و مراتبی از جهل در ما وجود دارد ضمن اینکه نمیتوانیم در مسیر کمال قدرتمندانه بایستیم و نیاز به توکل داریم. توکل به ما نشان میدهد که ای انسان تو در برخی بینشها و انگیزشهای خود جاهل و عاجز و ناتوان هستی پس باید به نیرویی توکل کنی که به همه زوایای وجودی تو آگاه و قادر است.
توکل به نحو خیلی وسیع و ژرف و جذاب در همه قرآن نقشآفرینی دارد؛ در قرآن کریم نداریم که ان اکرمکم عندالله اصبرکم یعنی کریمترین شما افراد صبور هستند و فقط یک تعبیر وجود دارد و آن تقواست و وقتی تقوا را تحلیل مفهومی کنیم و عناصر آن را بازشناسی کنیم به انسانشناسی پی خواهیم برد.
زاویه دیگر برعکس است یعنی وقتی ما خودشناسی و انسانشناسی داشته باشیم به تعبیر شهید مطهری، وجود خودمان را عزیز و ارجمند و پرارزش خواهیم یافت و اگر این عزت نفس را به خوبی درک کنیم و گوهر وجودی خود را به عنوان موجودی ارجمند و عزیز ببینیم به سمت فضایل حرکت کرده و از رذایل دوری خواهیم کرد زیرا هر رذیله اخلاقی نامتناسب با ساختار وجودی انسان است و انسان در شان خود نمیبیند که حرص بزند، حسد بورزد، تکبر بجوید و میگوید عزت نفس من اجازه آلودهشدن به چنین رذایلی را نمیدهد یعنی خودشناسی متناسب با عزت نفس است که در همه ابعاد وجودی انسان اثرگذار است.
اخلاق پهلوانی که از قدیم در ایران رواج داشته است مبتنی بر تربیت همراه با عزت نفس و کرامت افراد بوده است و آنها را طوری تربیت میکردند که به دغلکاری و فریبکاری و انواع رذایل دچار نشوند. درک عزت نفس که جایگاه والایی در قرآن و روایات دارد برای رفتن به سمت اخلاق خیلی کارساز است و این نوع شناخت از خویش هم به انسان بینش و هم انگیزش میدهد. مشکل ما ندانستن و بینش نیست بلکه نخواستن و نداشتن انگیزه است.
در قرآن کریم نزدیک به دوهزار آیه درباره مباحث انگیزشی هست که در درون خود مباحث بینشی را هم دارد؛ این همه آیات درباره بهشت و جهنم و وعدهها و بشارتها و از طرف دیگر وعید و انذار و هشدارها داریم؛ انسان وقتی آیات بهشت را میخواند سرشار از نعمات بیبدیل است و در آیات جهنم هم انسان را از عذابهای آن بر حذر میدارد. این نوع معرفت به خود، بینش و انگیزش ایجاد کرده و مشکل انسان را در بحث اخلاق حل میکند.
اگر ما بر روی همین سرمایهگذاری کنیم و در برابر اندیشه طاغوتیان که قرآن کریم فرمود: فاستخف قومه (او قومش را خفیف کرد تا از او اطاعت کنند و احساس عزتی نداشته باشند) بایستیم جامعه اخلاقیتری خواهیم داشت؛ فرعون قومش را خوار و خفیف کرد تا او ر ا اطاعت کنند و اینجاست که عزت نفس در بینش و انگیزش نقشآفرین است.
احساس عزت نفس، امری دینی نیست بلکه انسانی است و اگر کسی به ادیان ابراهیمی معتقد هم نباشد میتواند طوری تربیت شود که عزیز است و همین حس عزتمندی بسیاری از رذایل اخلاقی را کاهش میدهد و فرد در شان خود نمیبیند که به ناموس دیگران نگاه کند یا اگر کسی ساده بود او را فریب دهد و یا دروغ بگوید تا به یک متاع و درآمدی برسد.
نگاه دیگر در ترابط میان خودشناسی و اخلاق این است که انسان با اخلاق به تطهیر روحی میرسد و این تطهیر روحی سبب ایجاد بینش درست میشود؛ اگر انسان فضایل اخلاقی را عمق بخشید و از رذایل فاصله گرفت به نورانیت ضمیر میرسد و میتواند به خودشناسی عرفانی و شهودی نایل شود ولو اینکه نتواند در معادلات عقلانی آن را تحلیل کند و برعکس رذایل اخلاقی سبب میشود تا نتواند خودش را به درستی بشناسد و این مسئله در قرآن کریم شواهد زیادی دارد.
در بحث عزت نفس شاهدیم که قرآن کریم بهای زیادی به آن داده و فرموده است: و لله العزة و لرسوله ...؛ جامعه مؤمنین از عزت الهی برخوردار است و منشا این عزت از خداوند است. چطور میشود این عزت را در جامعه سریان دهیم؟ بندگی به درگاه خداوند یکی از راهکارهاست زیرا انسان فطرتا گرایش به اطاعت و بندگی خداوند دارد.
در بعد منش پهلوانی و ملی هم عرض کردم که این روش در زورخانهها آموزش داده میشد و جزء فرهنگ ما بود؛ به طیب میگویند در مورد امام خمینی(ره) تهمتی بزن و چیزی بگو که آبروی او برود و او جواب میدهد در شان من نیست که به یک سید تهمت بزنم و آبروی او را ببرم و این نشانه عزت نفس است.
در روایات هم داریم که خدا به مؤمن اجازه نداده است خودش را خوار و ذلیل کند؛ حرمت مؤمن از کعبه بالاتر است. نقل شده است که مفضل بن قیس نزد امام(ع) رفت و شرح زندگی خود را گفت و امام مبلغی به او کمک کرد و او گفت آقا من نیامدم تا شما کمک مالی بدهید بلکه برایم دعا کنید و امام فرمودند برای تو دعا میکنم ولی از بیان شرح حال زندگیات نزد مردم بپرهیز تا خوار نشوی.
امام خمینی هم در شرح چهل حدیث این مطلب را به زیبایی طرح کرده است و شهید مطهری هم به ماجرای ابراهیم ادهم پرداخته است که از عارفان و صوفیان به نام است و روش تربیتی او را نقد میکند؛ ابراهیم ادهم گفته است من هیچ وقت بیش از این سه بار نخندیده بودم؛ اول اینکه در کشتی بودم و مردی آمد و موی سر مرا گرفت و مرا کشانکشان به میان جمعیت برد تا مردم را بخنداند؛ آنجا بسیار خوشحال شدم زیرا فهمیدم کسی مرا نمیشناسد و نزد نفس خودم خوار شدم.
دیگر اینکه بیمار و در مسجدی خوابیده بودم و نمیتوانستم به خاطر بیماری از مسجد بیرون بروم و مؤذن مرا نشناخت و پای مرا گرفت و از مسجد بیرون کرد و این نفس مرا شکست همچنین پوستینی داشتم که نفهمیدم شپش آن بیشتر است یا پوستین آن؛ شهید مطهری فرموده است که این موارد با اسلام سازگار نیست؛ اسلام میگوید به دهان آن مرد مسخرهچی بکوب و نظافت را جزء ایمان بدان و این نوع ذلتها را نباید به حساب مخالفت با نفس بگیریم.
گاهی از بنده میپرسند که ما چه تفسیری را بخوانیم و بنده پیشنهاد میکنم هیچ تفسیری را نخوانید بلکه مفاهیم کلیدی قرآن را پیدا کنید و آن را تحلیل مفهومی کرده و شبکه معنایی آن را پیدا کنید. قرآن یک منظومه و شبکه است و وقتی این شبکه معنایی را بیابید به معارف قرآن را خواهید یافت. بنده مفهوم تقوا را مورد بحث قرار داده و نشان دادهام که تقوا در بعد عاطفی، اخلاقی، فطری و در همه ابعاد وجودی انسان نقشآفرین است.
در قرآن کریم واژه خسران از مفاهیم کلیدی است. خسارت در جایی است که سرمایه و تاجر و کالایی در میان باشد تا سود و زیان مطرح شود. وقتی قرآن کریم فرموده است که انسان در خسران است باید ببینیم سرمایه انسان چیست و چه سودی را در حال از دست دادن است و از اینجا وارد شبکه معنایی سوددهی و سرمایه از منظر قرآن میشویم و میبینیم که ایمان مهمترین سرمایه انسان است و اگر ایمان را باز تحلیل شبکهای کنیم باز بسیاری از مفاهیم دیگر هم به میان خواهد آمد.
تقوا به نظر بنده نیروی بازدارندگی است و بازدارندگی زمانی معنا دارد که یک نیروی مهاجم وجود داشته باشد و ما خودمان را در برابر آن حفظ کنیم. در تقوا سه عامل وجود دارد و اگر تحلیل کنیم خواهیم دید انسان آسیبپذیر و حتی به شدت آسیبپذیر است و کوچکترین رذیله اخلاقی اثر خود را میگذارد وگرنه تقوا معنا نداشت. قطعا عوامل آسیبسازی در کار است و انسان با سلسله عوامل آسیبساز دست به گریبان است و نباید و نمیتواند نادیده بگیرد.
خودشناسی بدون اینکه انسان دشمن بیرونی و درونی خود را نشناسد و با نفس و شیطان کاری نداشته باشد، ممکن نیست. انسان در هیچ شرایطی نباید از دست دشمنانش احساس امنیت داشته باشد زیرا هیچ لحظه و در هیچ موقعیتی به ما اجازه نمیدهند بیتقوایی کنیم لذا هیچ مفهومی به گستردگی تقوا و عبادت در زندگی انسان معنا ندارد به همین دلیل تقوای سیاسی، هنری، پژوهش، تقوای عبادی و تقوای گوش و چشم و زبان و قلب و ... همیشه مورد تاکید است. بنابراین ما با تحلیل کلمه تقوا به این نتیجه میرسیم که کوچکترین نیت و عملی اثر خود را دارد.
تقوا عامل بازدارندگی درونی انسان است و باید فعال شود، همانطور که ترمز در ماشین برای جلوگیری از سقوط و تصادف لازم است و به نظر بنده عوامل فعالساز تقوا، اضافهشدن تقوا به واژه الله است به همین دلیل در قرآن کریم اتقوا الله و تقوی الله و .... زیاد وجود دارد یعنی خداوند منشا فعالسازی تقواست و ما باید از انذار و کیفرهای خداوند بترسیم و نیروی تقوا در وجودمان با مژده و بشارتهای خداوند و وعده بهشت فعال شود که باز دارای مراتبی است و برخی از شوق بهشت و ترس دوزخ و عدهای از اینکه در محضر خداوند هستند تقوا دارند و برخی خدا را شایسته رعایت تقوا و عبادت میدانند.
انتهای پیام