به گزارش ایکنا، نخستین جلسه از دوره تفسیرپژوهی به همت آکادمی بینالمللی حکمت شب گذشته، 14 فروردین، با سخنرانی حجتالاسلام والمسلمین سیدرضا مؤدب، عضو هیئت علمی گروه علوم قرآن و حدیث دانشگاه قم، برگزار شد.
در ادامه گزیدهای از مباحث این جلسه را میخوانید که در آن به مهمترین مبانی تفسیری اشاره شده است؛
تفسیر به معنای کشف مراد الهی از کلمات خدا در قرآن است و همه مفسران سعی میکنند کلمات خدا را خوب بخوانند و مراد خدا را دریابند. یکی از مسائل مهم بحث روش است که انسان با چه روشهایی میتواند قرآن را بفهمد و افزون بر روشها، مبانی نیز وجود دارد که جایگاه آن قبل از روش است. همه مفسران مانند علامه طباطبایی در تفسیر المیزان یکسری مبانی دارند. علامه از روش قرآن به قرآن استفاده و تلاش کرده است که در فهم آیات از دیگر آیات به خصوص آیات همان سوره کمک بگیرد، اما این روش مبتنی بر یکسری مبانی است و باورها و اصولی موجب شده تا علامه این روش را قبول کند. بنابراین مبانی هر مفسری پیش از روشهای اوست و روش او نیز قبل از تفسیر اوست و ما میتوانیم از تفسیر به روش و از روش به مبانی مفسر برسیم.
مبانی تعاریف مختلفی دارد؛ برخی میگویند مراد از مبانی باورها و اصول پذیرفتهشده و مسلمی است که مفسران دارند. البته اصولی که پذیرش یا نفی آنها سبب یک تغییر روشی در تفسیر آنها میشود و معمولاً مبانی را به عنوان پیشفرض در نظر میگیرند. مثلاً علامه میگوید که سورههای قرآن پیوستگی معنایی دارند و این اعتقاد موجب میشود که به روش قرآن به قرآن روی آورند یا ایشان به سیاق اعتقاد دارند که میتواند مبنا یا قاعده باشد؛ یعنی برای فهم، الزامی را به همراه دارد و در تفسیر راهگشاست.
مبانی تفسیر در 50 سال اخیر رایج شده است و پیشتر از اصول تفسیر استفاده میشد و در دوره معاصر کتابهایی برای مبانی تفسیر نوشته شده است؛ مانند کتاب استاد عمید زنجانی و ... . اینها کتابهایی در زمینه مبانی مفسران هستند. همچنین شناخت مبانی مفسر از آن حیث اهمیت دارد که اگر مبانی مفسر را بفهمیم، میتوانیم بیشتر به خروجی تفسیر مفسر اشراف پیدا کنیم و بهرهمند شویم. البته مبانی یا اصول تفسیر تقسیماتی دارد؛ مانند مبانی صدوری، دلالی و ... . هر مفسری همانطور که مبانی دارد بر آن اساس روش دارد و تفسیر را شکل داده است.
مهمترین مبانی تفسیر عبارت است از؛ قدسی بودن قرآن، نص و قرائت قرآن، امکان و جواز تفسیر، حجیت ظاهر قرآن، نیاز مخاطبان قرآن به تفسیر، ساختار چندمعنایی قرآن، زبان قرآن، منابع تفسیر، انسجام و پیوستگی آیات و جامعیت قرآن. هریک از اینها میتواند زیرمجموعههایی داشته باشد و ممکن است بیش از این موارد باشد.
در باب نخستین مبنا باید بگویم که قرآن کلام بشر نیست، بلکه از ناحیه خدا آمده و قدسی بودن را با سه زیرمجموعه مطرح میکنیم. وقتی قرآن را باز میکنیم، نخستین مبنا این است که کلامی الهی است. دوم، این کلام از تغییر و تحریف سالم مانده و سوم اینکه این کلمات حکیمانه است. در مورد الهی بودن قرآن میتوان از خود قرآن استناددهی کرد و در قرآن به هویت این کتاب اشاره شده است. مثلاً در سوره شعراء میفرماید: «وَإِنَّهُ لَتَنْزِيلُ رَبِّ الْعَالَمِينَ/ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ/ علَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ»؛ یعنی این قرآن از سوی خدای جهانیان نازل شده و روحالامین آن را نازل کرده و بر قلب پیامبر(ص) نازل شده است. مفسران در مورد این آیه بسیار بحث کردهاند؛ برای نمونه علامه طباطبایی میگوید که قرآن به لفظ خود سخن خداست.
همچنین در روایات آمده که قرآن وحی خداست و غیر خدا در این نقشی ندارد. از این رو دیدگاه مفسران را میتوان مطرح کرد که چگونه آنها به این نکته اشاره کردهاند که قرآن کلام خداست. یعنی شیطان هیچ نقشی در نزول قرآن نداشته و در این باره روایاتی وجود دارد. همچنین درباره نادرستی تجربه درونی و نفسی پیامبر(ص) بحث شده است، برخی میگویند که پیامبر(ص) در فرایند نزول، خودش تجربه میکرد اما این سخنان دلیلی ندارد و فقط یک ایده است و دلیل منطقی و تاریخی آن را تأیید نمیکند. پس از طبق آیات، روایات و تاریخ ثابت میشود که قرآن از جانب خداست و از طریق پیامبر(ص) تغییر نکرده و اقتباسی از دیگر کتابها نیست.
نکته دیگر اینکه قرآن از زمان نزول تاکنون از تحریف مصون مانده و نص سالمی است و قرآن نیز در این باره مطالبی دارد. در مورد دوری قرآن از تحریف، کتابهای فراوانی نوشته شده است. البته شبهه تحریف قرآن به ذهن برخی از اخباریها رسیده است و دلایل متقنی ندارند و براساس دیدگاه مفسران، قرآن دچار تحریف نشده است.
سومین نکته، حکیمانه بودن نص است. خدا این موضوع را طرح کرده و فرموده که این آیات حکیمانه است. بر اساس دیدگاه مفسران، کلام خدا حکیمانه است. بنابراین ویژگی قدسی بودن قرآن؛ این زیرمجموعهها را دارد که کلام خداست، سالم به دست ما رسیده و حکیمانه است. البته برخی از بزرگان اینها را سه مبنا در نظر گرفتهاند، اما به نظر ما به عنوان مبنای نخست مطرح هستند.
اگر کسی به سلامت نص یا الهی بودن قرآن اعتقاد نداشته باشد، نمیتواند وارد فهم کتاب شود و اگر این مبنا را نداشته باشد، روش و دیدگاهش تغییر میکند. مفسران این مبانی را قبول دارند. البته برخی از اخباریها اعتقاد دارند که قرآن تحریف شده است که دلایل متقنی ندارند و وقتی وارد تفسیر شدند از قرآن کمک نگرفتند؛ چون میگویند قرآن تحریف شده و بر همین اساس به سراغ روایات رفتند، اما روایات را نیز به خوبی تبیین نکردند و اعتقاد داشتند که توضیح ائمه(ع) را باید بشنویم.
مبنای دیگر، بحث نص و قرائت واحد قرآن است؛ یعنی پس از اینکه دانستیم قرآن کلام الهی است، در متن موجود وارد گفتوگو میشویم. ما بر این اعتقاد هستیم که قرآن یک قرائت دارد و روایاتی که میگویند قرآن بر هفت حرف نازل شده است، در مصادر ما نیست و در مصادر اهل سنت نیز به صورت خبر واحد است. از آغاز تا پایان نزول همه کلمات بر یک قرائت خوانده شده است. اگر امروزه میبینید معجمهایی نوشته شده که اختلاف قرائات را بیان کرده باید توجه کنید که خیلی اوقات بحث لهجهها است و باید قرائت اصلی را ملاک فهم و تفسیر بدانیم و در تفسیر نیز باید به سراغ قرائت اصلی برویم. مفسران بر اساس قرائت حفص از عاصم پیش رفتهاند و اگر شما به هر نسخهای از قرائات سر بزنید به نظر میرسد که قرائت رایج در مصحفها نوشته میشده است و در حواشی، قرائتهای دیگر میآمده است اما قرآن یک قرائت بیشتر ندارد. ائمه(ع) نیز توصیه کردهاند که یک قرائت داریم و اختلاف از ناحیه راویان آمده است. بر این اساس مبنای دوم، قرائت واحد و همسویی آن با تفسیر است.
مبنای سوم، بحث امکان و جواز است؛ یعنی وقتی قرائت را تثبیت کردیم، میخواهیم ببینیم امکان فهم دارد یا خیر؟ آیا فهم آن جایز است یا خیر؟ چه اینکه ممکن است کسی بگوید فهم ممکن است، اما برای ما جایز نیست و فهم برای اهلش که اهل بیت(ع) باشند امکان دارد؛ چون آنها با قرآن سنخیت دارند، اما این دیدگاه صحیح نیست و قرآن به همه خطاب کرده است و همه میتوانیم آن را بفهمیم، لکن مراتبی از فهم، که شامل مراتب نهایی و تفسیر باطنی میشود، برای معصومین(ع) است.
در باب جواز یا عدم جواز تفسیر نیز برخی میگویند که جایز نیست، مگر از طریق ائمه(ع). البته دلیل مطمئنی برای این دیدگاه نیست و ائمه(ع) ما را تشویق کردهاند که قرآن را بفهمیم و نهی آنها از تفاسیر نادرست است.
مبنای دیگر در باب حجیت ظواهر آیات است. در باب ظاهر و نص باید بگویم که نص متنی است که بیشتر از یک دلالت در آن نیست و اگر هر کسی این متن را ببیند، به یک برداشت میرسد. بنابراین نص دلالتهای قطعی است، اما ظاهر اینطور نیست و چند احتمال وجود دارد و یکی از آنها ترجیح دارد و بحث کردهایم که ظاهر دلالتهای ظنی غیرقطعی است و مفسران میگویند که ظاهر آیه این است، اما بخش زیادی از آیات ظاهر هستند و ظاهرشان حجت است و مستندات زیادی وجود دارد.
مبنای دیگر، نیاز مخاطبان به تفسیر است که آیا قرآن به تفسیر نیاز دارد یا ما به فهم قرآن؟ اگر ما نیازمندیم، چرا نیاز به فهم قرآن داریم یا اگر قرآن نیازمند است، یک متن کهن و تاریخی است؟ اینها پرسشهای مهمی است و مخاطبان قرآن نیاز به فهم دارند و قرآن صریح است و معصومین(ع) نیاز به تفسیر ندارند، اما برای غیرمعصومین نیاز به تفسیر وجود دارد.
انتهای پیام