به گزارش ایکنا، سلسله جلسات ماهانه بازخوانی «الحیاه» اثر علامه محمدرضا حکیمی شب گذشته بیستم بهمنماه با موضوع «الحیاه، زیستن در سایهسار ثقلین» و با سخنرانی حجتالاسلام والمسلمین محمدعلی مهدویراد، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران برگزار شد. گزیده متن سخنان مهدویراد را در ادامه میخوانید؛
سخن گفتن درباره منظومه فکری زندهیاد علامه محمدرضا حکیمی بسیار دشوار و شاید سهل و ممتنع است چون از طرفی انسان فکر میکند راحت است ولی از جهت دیگری بسیار دشوار است چون گزینش نکته از این مجموعه میراثی که در اختیار است دشوار است. حتی سخن درباره مجموعه مجلدات الحیاه هم همین حالت را دارد. من درباره جلد نهم مقاله مفصلی نوشتم، در آخر مقاله خدمت استاد رفتم، گفتم دارم مقالهای درباره جلد نهم مینویسم و چشمانداز کلان کتاب را فصل به فصل معرفی میکنم، از هر بخشی هم یک روایت به عنوان نمونه میآورم ولی در گزینش روایات واقعا متحیر میشوم. ایشان یک خندهای کرد و گفت خیلی خوب است، ما بیش از سی سال است که در برابر هزاران روایت اینگونه هستیم و این تحیر را داریم.
بعد مشاهده کردم ایشان در جلد یازدهم دور برخی روایات خط کشیده بودند. علتش را سوال کردم، ایشان گفتند مردم زندگی سختی دارند و من فکر میکنم هر اندازه میتوانیم حجم کتاب را کم کنیم که ارزان شود و مردم کتاب را بخرند. من از ایشان خواستم این کار را نکند. ایشان فرمودند هم مضمون این روایات در سایر روایات آمده است و امیدواریم در تفصیلی که نوشته میشود بقیه روایات هم بیاید. بنابر این گزینش ایشان در روایات بسیار هوشمندانه است.
عقاد در کتاب «ابوالشهداء» یک سخنی دارد که میخواهم مقدمه صحبت قرار دهم. عقاد میگوید برای ورود به هر شخصیتی یک کلید وجود دارد و اگر پژوهشگر آن کلید را پیدا کند و بعد وارد به ساحت شخصیت شود فهمش متفاوت میشود. به ذهنم آمد کلید شخصیت آقای حکیمی تلاش برای عینیت بخشیدن به آموزههای ثقلین است یا به عبارت دیگر تصویر زیست مومنانه بر اساس معارف ثقلین. الحیاه جلوه والای این مسئله است.
گمان میکنم مقالات مجموعه «صعود و جهشها» اولین مقالات ایشان باشد. همان زمان خیلی مورد استقبال واقع شد. این مقالات خیلی جهتگیری عجیب دارد. یکبار به ایشان گفتم گاهی که منبر میروم احساس میکنم خطوط فکرم را همان چند مقاله صعود و جهشها ساخته است. از جمله آن مقالات، مقاله فلسفه شورشهای شیعه و مقاله غدیر است. اینها خیلی عجیبی است خصوصا فلسفه شورشهای شیعه با اختصارش غوغا است. در ایران غیر از علامه امینی چه کسی این همه منابع که در پاورقی آمده است، میشناخت و کسی اینگونه از آنها بهره میگرفت. کتاب «آینده در قلمرو اسلام» پاورقیهای مهمی دارد. نویسنده در یکجا مینویسد کسانی که میخواهند تفکر شیعه را آنچنان که هست بشناسند به مقاله فلسفه شورشهای شیعه مراجعه کنند.
ایشان مینویسد من در این مقاله همینقدر میخواهم بگویم بزرگترین و ارزندهترین نظریهای که انسان میتواند پس از مطالعات بیکران به دست آورد همین است و بس که به شناساندن طرز فکری علی(ع) بپردازد و فلسفه علمی او را روشن سازد. این سخن حکیمی در مقاله صعود و جهشها است.
آخرین جلد الحیاه دو موخره دارد. ایشان در آن موخره با تاکید و تشدید مرتب یادآوری میکنند چیزی که امت را به تربیت محمدی میرساند دو رکن اصلی دارد و بس: حقایق قرآن کریم و تعالیم پیامبر(ص) و اهل بیت(ع). این خلاصه تفکر آقای حکیمی است. آقای حکیمی در این دو خلاصه میشود. در تعریف الحیاه هم فرموند الحیاه مجموعهای است علمی پژوهشی و تخصصی که در آن تعالیم اسلام بر پایه قرآن کریم و احادیث شریف گردآوری و تدوین گشته است. این گردآوری و تدوین به گونهای انجام شده است که راه یک زندگی آزاد و پیشرو را برای فرد و اجتماع نشان دهد.
نکته دیگر اینکه من فکر نمیکنم هیچ پژوهش و تحقیقی در این حد جایگاه صحیفه را نشان داده باشد. گمان نمیکنم همه کسانی که درباره اسلام کتابی نوشتند این اندازه به صحیفه توجه کرده باشند. در تمام ابواب و فصول الحیاه صحیفه پخش است. البته که نهجالبلاغه جای خودش را دارد. متاسفانه امروز عظمت صحیفه شناختهشده نیست و حکیمی شیفتگی خاصی به صحیفه دارد.
یک نکته دیگر اینکه آقای حکیمی بیش از هر کسی گستره تمدنی اسلامی را میشناخت و کسی در حد ایشان نمیدانست تمدن اسلامی یعنی چه، لذا تاکید و تشدید بر معارف ثقلین به جهت سعادتآفرینی و رهایی از ضلالت است نه به خاطر دانشگستری. به عبارت دیگر ما دو نگاه داریم یک نگاه ارزشی، هدایتی و فهم دین برای رسیدن به حیات طیبه یا حیات معقول. یک نگاه هم نگاه تمدنی است. آقای حکیمی حتی به فتوحات هم با عظمت نگاه میکرد و آنها را نفی نمیکرد. حتی یک وقتی قسمتی از قصیده شفیعی را برایشان خواندم گفت این فهم تاریخی را آگاهیهای دینی آقای شفیعی به او داده است. ایشان یکجا یک کاشی را دیده و این کاشی در ذهن ایشان یک الهامی ایجاد کرده و از دورهای تاریخ اسلام شروع کرده و همینطور جلو آمده است. اگر معارف ثقلین نبود از کجا این خطوط به وجود میآمد.
یک وقت استاد میگفت قرار بود الحیاه شش جلد شود. مثلا بحث اقتصاد نصف جلد سوم شود. ایشان میفرمودند اگر همین الآن شریعتی زندگی بود دوازده جلد میشد. میفرمودند چند سال مانده به انقلاب بحثهای ایدئولوژی خیلی داغ شد و از جمله آنها بحثهای مهم جهانبینی و ایدئولوژی و رابطه آن دو بود. ایشان میفرمود یک روز برای شریعتی روایت میخواندم و ایشان فکر میکرد. یک مرتبه یک روایت خواندم گفت محمدرضا، این روایت بحث داغ غرب را که ایدئولوژی از جهانبینی برمیخیزد یا برنمیخیزد را مطرح کرده است.
همه مجلدات الحیاه با یک آیه شروع میشود: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ». این حیات چه حیاتی است. این حیاتی که خداوند سبحان و پیامبر انسان را به آن فرا میخوانند چه حیاتی است. وزان این آیه وزان اقامه است. احیا همان اقامه است. حیاتی که اینجا هست حیات طیبه است. علامه طباطبایی هم میگویند این حیات یک حیات معمولی نیست و یک حیات معنوی الهی است. شاید بهترین یا از جمله بهترین تفاسیری که از این آیه ارائه شده است برای علامه طباطبایی و صاحب تفسیر الفرقان باشد. الفرقان تفسیر بسیار مظلومی است و نکات بسیار لطیفی دارد. احیا یعنی زندگی را با چیزی آمیختن. احیای دعوت الهی یعنی زندگی را با دعوت الهی بیامیزیم.
انتهای پیام