به گزارش خبرنگار ایکنا، علیرضا مقدم؛ کارشناس مسائل منطقه در نشست جهاد تبیینی «آسیبشناسی پروژه عادی سازی روابط کشورهای اسلامی و رژیم صهیونیستی؛ توافقنامه صلح ابراهیمی» که نهم آذر در خبرگزاری ایکنا برگزار شد، گفت: نسبت به بررسی مسئله فلسطین با برخی ایرادات و ضعفها مواجه هستیم. متأسفانه ما در خصوص مسئله فلسطین و صلح اعراب و اسرائیل متعدد سخت گفتهایم و بیشتر این سخنان جنبه شعاری و تبلیغاتی داشته است، اما هرگز درباره اینکه واقعاً مسئله فلسطین و مواضع کشورهای عربی نسبت به آن چه بوده سخن نگفتهایم.
وی افزود: بهتر است با طرح یک سؤال به بحث اصلی ورود پیدا کنیم. در ابتدا رویکرد اعراب نسبت به اسرائیل خصمانه بوده، اما چه شد که به مرور زمان این رویکرد جای خود را به صلح با رژیم صهیونستی داد؟ برای پاسخ به این پرسش و نیز بررسی علل و عوامل تأثیرگذار بر توافقنامه صلح ابراهیمی باید کمی به عقبتر بازگردیم. در سال 1948 و قبل از قطعنامه 181 و قطعنامه تقسیم در مجمع عمومی سازمان ملل متحد با قیمومیت انگلستان بر اراضی فلسطینی مواجه بودیم. بعد از اینکه انگلستان تقاضا کرد تا قیمومیت را واگذار کند و شرایط سرزمین فلسطین تعیینتکلیف شود یک کمیته ویژهای در سازمان ملل بهنام کمیته ویژه فلسطین تشکیل شد. این کمیته ویژه دو پیشنهاد ویژه را مطرح کرد. یک پیشنهاد مربوط به پیشنهاد اقلیت بود و دومین پیشنهاد هم مربوط به پیشنهاد اکثریت و ایران هم در این کمیته حضور داشت.
پژوهشگر حوزه مطالعات منطقهای بیان کرد: پیشنهاد اکثریت این بود که در سرزمین فلسطین دو دولت یهودی و عربی تشکیل شود و پیشنهاد اقلیت هم این بود که یک دولت فدرال متشکل از دو دولت خودمختار یهودی و عربی به پایتختی بیتالمقدس شکل بگیرد. این دو پیشنهاد در مجمع عمومی سازمان ملل به رأی گذاشته و در نهایت پیشنهاد اکثریت به تصویب رسید که به قطعنامه تقسیم یا 181 شهرت یافت.
مقدم در ادامه افزود: اما کشورهای عربی از یشنهاد اقلیت حمایت کردند و نمیتوانستند بپذیرند سرزمین فلسطین که یک سرزمین عربی است به دو دولت تقسیم شود. در این مقطع دیدگاههای ناسیونالیسم عربی پیش از فروپاشی امپراتوری عثمانی شروع و بعد از فروپاشی امپراتوری عثمانی هم شدت پبدا کرد. در این مقطع کشورهای عربی خیلی تجربه حکومتداری ندارند و تمرین حکومتداری میکردند و از سوی دیگر با فضای بینالمللی هم خیلی آشنا نبودند و در فرآیند دولتسازی قرار داشتند. در نتیجه کشورهای عربی از پیشنهاد اقلیت حمایت کردند و حاضر به پذیرش تشکیل دو دولت یهودی و فلسطینی نبودند و با قاطعیت میگفتند سرزمین فلسطین متعلق به تمام اعراب است یا اینکه هیچ پیشنهاد دیگری را نخواهند پذیرفت.
وی به واکنش کشورهای عربی بعد از تشکیل دولت یهودی اشاره کرد و گفت: بعد از اینکه پیشنهاد اکثریت پذیرفته شد، اسرائیل بلافاصله تشکیل کشور مستقل یهودی را اعلام کرد. جنگ نخستین واکنش کشورهای عربی به این تصمیم بود و در سال 1948 به واسطه جنگی که رخ داد حدود 800 تا 900 هزار فلسطینی آواره شدند. امروز که از آوارگان فلسطینی سخن به میان میآید، منظور همین تعداد است و همه فلسطینیان را شامل نمیشود.
کارشناس مسائل منطقه اضافه کرد: جنگ 1948 نتیجه مثبتی را برای اعراب به همراه نداشت و بعد از آن در سال 1956 بر سر کانال سوئز جنگ دیگری درگرفت. اما مهمترین جنگ در سال 1967 در دوره جمال عبدالناصر رخ داد. جمال عبدالناصر با ایده پانعربیستی خود تقریباً تمام کشورهای عربی را علیه اسرائیل متحد کرد، اما این جنگ هم نافرجام ماند و اسرائیل ظرف 6 روز با حمله به زیرساختهای نظامی اعراب نتیجه جنگ را به نفع خود تمام کرد. اعراب با وجود اینکه با تمام قول جنگیدند و تدارکات بسیاری را تهیه کرده بودند، اما شکست سنگینی متحمل شدند. پرونده جنگ اعراب و اسرائیل بسته نشد تا اینکه در 1973 جنگ دیگری میان اعراب و اسرائیل به رهبری انورسادات آغاز شد. ماهیت جنگ 1973 با سه جنگ پیشین متفاوت بود و بار دیگر هم اعراب در این جنگ شکست خوردند.
مقدم در بخش دیگری از این نشست به سرخوردگی اعراب و تصمیم آنها بر صلح با اسرائیل اشاره کرد و یادآور شد: از 1973 به بعد اتفاقی که میافتد این است که روند صلح آغاز میشود. متأسفانه ما بیش از حد از موضوع ایران به مسئله فلسطین مینگیریم؛ درصورتیکه بهتر است از موضع اعراب به این موضوع نگاه شود. به عبارت بهتر برای درک دقیقتر از مسئله فلسطین باید با زاویه دید و رویکرد اعراب هم آشنا شد تا کمی مسئله برای ما ملموستر شود که چرا اعراب وارد فرآیند صلح با اسرائیل و امروز هم پیوستن به توافقنامه صلح ابراهیمی را در دستورکار قرار دادهاند.
وی افزود: برای اینکه روند پیوستن اعراب به صلح با اسرائیل مورد بررسی قرار بگیرد باید آن را در سه سطح بینالمللی، منطقهای و ملی یا داخلی بررسی شود. به لحاظ بینالمللی در 1948 که اسرائیل تشکیل شد، چین عضو شورای امنیت بود (البته بدون حق وتو) و هر چند فضای بینالمللی در آن زمان یک فضای دوقطبی بود، اما چین یک قدرت بزرگ و تأثیرگذار در نظام بینالملل محسوب میشد. چین در مقطع تاریخی همیشه از مسئله فلسطین حمایت میکرد اما از دهه 1970 به بعد چین تحت تأثیر تحولات داخلی حمایت از مسئله فلسطین را رها میکند و چین هم به نوعی تغییر جهت میدهد و معتقد است که مسئله فلسطین باید از طریق صلحآمیز حل شود.
کارشناس منطقه ادامه داد: از دیگر تحولات رخداده در سطح بینالمللی مربوط به اقدام شوروی در به رسمیت شناختن اسرائیل است، اما همیشه موضع شوروی در قبال مسئله فلسطین متفاوتتر از نگاه آمریکا بود و باید این تفاوت دیدگاه را در چهارچوب فضای دوقطبی جهانی تحلیل کرد. هرچند شوروی دومین کشور در جهان بود که اسرائل به رسمت میشناخت اما چون اسرائیل خود را در بلوک غرب تعریف میکرد و مبارزان فلسطینی به خصوص گروه فتح هم در قالب ایدئولوژی چپ فعالیت میکردند، شوروی علاقه داشت که از گروههای چپ فلسطینی حمایت کند و این حمایت در چهارچوب منازعات میان دو بلوک غرب و شرق تعریف میشد و اصلاً مسئله فلسطین برای شوروی اصالتی نداشت و فقط در قالب همین منازعه قابل تعریف بود. اتفاق دیگری در سطح اول قابل بررسی است مربوط به تنشزدایی میان آمریکا و شوروی بعد ازقضیه کوبا است. شوروی در دوران تنشزدایی مقداری از حمایتهای خود از مسئله فلسطین فاصله گرفت و از حل مسالمتآمیز و صلحآمیز منازعات حمایت کرد و تلاش میکرد تا همان موضعی را داشته باشد که آمریکا دارد.
مقدم افزود: موضوع دیگر در این سطح به نقش آمریکا ارتباط دارد. سیاست خاورمیانهای آمریکا در این دوران بر اساس سه اصل بنا نهاده شده بود. یک: تضمین صدور انرژی از خاورمیانه، دو: مسئله مقابله با کمونیسم و سوم: حمایت از اسرائیل. آمریکا همواره از 1948 تا به امروز از اسرائیل حمایت کرده است. بنابراین فلسطینیها دو قدرتی را که از آنها حمایت میکردند، از دست دادند و از طرف دیگر آمریکا متعهدانه از اسرائیل حمایت میکرد و در سطح بینالمللی کشورهای عربی با چنین وضعیتی مواجه شدند.
وی در ادامه این نشست به عوامل تأثیرگذار منطقهای در آغاز فرآیند صلح اعراب و اسرائیل اشاره کرد و گفت: در سطح منطقهای باید به شکست ایده پانعربیستی جمال عبدالناصر اشاره کرد. در 1967 طی جنگ 6 روزه بخشی از سرزمین مصر اشغال شد و ما برای نخستین بار شاهد هستیم که نهتنها اسرائیل فلسطین را اشغال کرده، بلکه بخشی از مصر، اردن و سوریه را تحت کنترل خود درآورد و جمال عبدالناصر با شرایط سختی مواجه میشود و در نهایت وی که زمانی حامی طرح پانعربیسم بود طرح راجرز یا همان ترک منازعه میان مصر و اسرائیل را میپذیرد. این طرح خسارت بسیار زیادی به ایده پانعربیستی وارد کرد و خود ناصر کسی بود که پایان مسیری را که آغاز کرده بود اعلام میکند.
مقدم دومین موضوع مهم در قالب سطح منطقهای را حمله اسرائیل به جنوب لبنان در سال 1982 اعلام میکند و در این باره میگوید: لبنان یک جنگ داخلی را از سال 1975 تا 1990 تجربه میکند که اسرائیل هم در بحبوحه این جنگ به جنوب لبنان حمله کرد و واکنشهای فوقالعاده ضعیفی نسبت به این حمله صورت گرفت و گروههای فلسطینی از این واکنشهای ضعیف نگران شده بودند.
پژوهشگر مطالعات منطقه درباره سومین رویداد مهم در سطح منطقهای یادآور شد: در دهه 1980 کشورهای عربی برای نخستین بار طرح صلح 10 مادهای تحت عنوان «فاس» را مطرح کردند. این طرح تأکید میکرد که اگر اسرائیل به مرزهای قبل از 1967 بازگردد و قطعنامه 242 شورای امنیت را اجرا کند، همه کشورهای عربی اسرائیل را به رسمیت خواهند شناخت. درواقع کشورهای عربی معتقد بودند که مسئله فلسطین، مسئله اسرائیل و فلسطین است نه مسئله اعراب و اسرائیل. به عبارت دیگر اعراب تلاش میکردند که با بازگشت اسرائیل به مرزهای 1967 دو دولت یهودی و فلسطینی تشکیل شود.
مقدم در ادامه به سطح سوم که همان سطح داخلی است اشاره کرد و گفت: گروههای چریکی مانند فتح متعهدانه میجنگیدند و یکی از مهمترین مسائل برای گروههای چریکی برخورداری از زمین یا برخورداری از دسترسی زمینی برای تحقق اهدافشان است. گروههای چریکی تحت حمایت اردن بودند؛ هرچند فتح در کویت تشکیل شد اما در اردن پایگاه داشت و یاسر عرفات هم در این کشور زندگی میکرد. جمعیت فتح هم بهدلیل زاد و ولد بسیار زیاد شده بود و تشکیلاتش هم به لحاظ نفر و هم به لحاظ تجهیزات توسعه پیدا کرد. کار به جایی رسید که دولت اردن احساس کرد دولت در دولت تشکیل شده؛ یعنی یک دولت اردن که قبلاً وجود داشت و یک دولت در تبعید هم شکل گرفته است. این دولت در تبعید مشکلاتی را برای دولت اردن به وجود آورده بود و این دولت وقتی با چنین مسائلی مواجه شد تصمیم گرفت که وارد مبارزه مسلحانه با گروههای چریکی فلسطینی به خصوص فتح شود. در سپتمابر 1970 که به سپتامبر سیاه معروف است حدود سه هزار نفر کشته شدند و به تبع آن گروههای فلسطینی از اردن اخراج شدند و به سمت جنوب لبنان مهاجرت کردند. چریکهای فلسطینی تا 1982 دسترسی زمینی را در اختیار داشتند. در 1982 اسرائیل وارد جنوب لبنان شد و گروههای چریکی ناچار شدند که این منطقه را تخلیه کنند و به سمت تونس مهاجرت کنند و با این اقدام اسرائیل به طور کامل دسترسی زمینی از گروههای چریکی سلب شد. این اتفاق یک تحول بسیار بزرگ در رویکرد گروههای چریکی نسبت به هدفی که تعریف کرده بودند به وجود آورد.
وی ادامه داد: نکته دوم مربوط به تحولات منطقهای و بینالمللی است که بر مسائل داخلی فلسطین تأثیرگذار بود. از دست دادن حمایت چین و شوروی، حمایت متعهدانه آمریکا از اسرائیل، ورود مصر به روند صلح با اسرائیل و طرح صلح 10 مادهای فاس ازجمله تحولات بینالمللی و منطقهای به شمار میروند که بر گروههای فلسطینی و طرز فکرشان تأثیرگذار بود. نکته سوم هم مربوط به درگیری داخلی در گروه فتح است و مسئله چهارم هم مربوط به ظهور گروههای اسلامگراست. هراس از گروههای اسلامگرا سبب شد تا فتخ به دامن اردن و مصری بغلتد که حامی روند صلح بودند.
پژوهشگر حوزه مطالعات منطقهای تأکید کرد: مجموعه این تحولات منجر به این شد که کشورهای عربی به صورت عام و گروههای فلسطینی به صورت خاص چارهای جز ورود به روند صلح با اسرائیل نداشته باشند.
مقدم با بیان اینکه مسئله کشورهای عربی تشکیل دولت فلسطینی است نه نابودی اسرائیل گفت: کشورهای عربی که در سال 1948 خواستار نابودی اسرائیل بودند امروز به دنبال این هستند که اسرائیل اجازه دهد دولت فلسطینی شکل بگیرد. درواقع کشورهای عربی میگویند از وضعیت کنونی خسته شدهاند.
انتهای پیام