امام رضا(ع) به عنوان هشتمین پیشوای شیعیان زندگی متفاوتی از دیگر ائمه(ع) داشتند. ایشان از مدینه به ایران مهاجرت کردند و در مرو، سرخس و طوس ساکن شدند. در آنجا ولایتعهدی حکومت مأمون را پذیرفتند و سپس در طوس به شهادت رسیدند.
خبرگزاری ایکنا اصفهان، به مناسبت ولادت امام رضا(ع) گفتوگویی با حجتالاسلام محمد صحتی سردرودی، محقق و پژوهشگر تاریخ اسلام، داشته است که متن آن را در ادامه میخوانید. با این توضیح که مطالب منتشرشده در این گفتوگو صرفاً دیدگاههای مصاحبهشونده گرامی است و ایکنا درصدد تأیید یا رد آن نیست.
آنچه در این گفتوگو میخوانید:
امامرضا(ع) تاریخساز بود
حکومت هارونالرشید و مأمون متمدنترین حکومت بود
امام علی(ع) ابتدا خواستار حکومت نبودند
ائمه شیعه(ع) نمیخواستند از موضع زور و قدرت حرف بزنند
ائمه(ع) بر دلها حکومت داشتند
مأمون شیعه امامکش یود
مأمون قصد داشت حکومت را از بنیعباس به اولاد علی(ع) منتقل کند
ائمه(ع) میخواستند زور و اجبار و دیکتاتوری را از دین جدا کنند
امام رضا(ع) بنیانگذار گفتوگوی ادیان و تمدنها بود
امام رضا با اصرار ولایتعهدی را پذیرفتند
ایکنا ــ امام رضا(ع) از نظر تاریخی در چه شرایط سیاسی و فرهنگی زندگی میکردند؟
زندگانی امام رضا(ع) بسیار پیچیده، تأثیرگذار و تاریخساز بود. در زمان ایشان مسلمانان در دنیا سردمدار ترقی و پیشرفت بودند و تمدن اسلامی در اوج خود قرار داشت، به عبارتی حکومت هارونالرشید و مأمون متمدنترین و پیشرفتهترین حکومت بود. امام رضا(ع) و پیشتر پدرشان، یعنی امام موسی کاظم (ع) نیز در این ترقی و تعالی بیشترین تأثیر را داشتند.
ایکنا ــ امام رضا(ع) با چه اهداف و انگیزههایی منصب ولایتعهدی را پذیرفتند؟
امام رضا(ع) حلقهای از اوصیای پیامآور اسلام و یا به عبارتی هشتمین پیشوای شیعیان بودند. این 250 سال عصر حضور امامان شیعه، به هم پیوسته و مبین یکدیگر است و برای پاسخ دقیق به این سؤال باید همه این 250 سال را در نظر بگیریم. ائمه(ع) در همه این سالها تنها پنج سال و سه ماه صاحب حکومت و قدرت بودند و این مدت کوتاهی که حکومت نیز در اختیار امام علی(ع) بود، به بدترین دوران عمر ایشان تبدیل شد. امام علی(ع) ابتدا خواستار حکومت نبودند، یعنی مردم مدینه و نمایندگانِ شهرهای معروف مسلماننشین همگی جمع شده و با ایشان بیعت کردند و امام(ع) بعداً حکومت را پذیرفتند. این مدت بدترین دوران عمر ایشان بود، چرا که در این مدت رنج بسیاری را تحمل کردند. با مراجعه به سخنان ایشان نیز میبینیم که بیشترین شکوه ایشان مربوط به دوران حکومتشان بود، تا آنجا که میفرمایند: «ای کاش بمیرم و از اینجا بروم و خداوند مرا از میانِ شما ببرد و کسی را به شما چیره سازد که شما درخورِ وی و وی درخورِ شما باشد!» و در جای دیگری میفرمایند: «ای کاش به جای ده نفر از شما یک نفر از سربازان معاویه را داشتم، چرا که آنها در باطل مصممتر و قاطعتر هستند تا شما نسبت به حقتان. وقتی هوا سرد است از شما میخواهم که از مرزها دفاع کنید و شما میگویید صبر کنم تا هوا کمی گرم شود، وقتی گرم شد میگویید صبر کنم تا هوا سرد شود».
ائمه شیعه(ع) اگر مجبور نمیشدند حتی یک لحظه هم نمیخواستند از موضع زور و قدرت حرف بزنند. حکومت پیشوایان شیعه در حقیقت حکومت بر دلها بود. در واقع کار آنها نه پادشاهی و ریاست بود، بلکه کار آنها محبت و مودت و به عبارت دقیقتر، در مقابل زمامداری، کار آنها دلبری بود
بعد از حضرت علی(ع)، فرزندان ایشان هرگز نخواستند که آن دوران تلخ را دوباره تکرار کنند. پس از شهادت حضرت علی(ع)، مردم با امام حسن(ع) بیعت کردند. ایشان میان مردم به اعتدال، مصلح و آشتیآفرین بودن شناخته شده بودند. حتی در زمان خلافت امام علی(ع)، کسانی که نمیتوانستند حرف خود را به ایشان برسانند، از طریق امام حسن(ع) این کار را انجام میدادند. امام حسن(ع) بزرگترین مشاور امام علی(ع) بود، لذا بعد از حضرت علی(ع) مردم به صورت آزادانه با امام حسن(ع) بیعت کرده و امام حسن(ع) بنا را بر این گذاشتند که اگر قرار است حکومت با جنگ به دست بیاید، از آن بگذرند. حتی زمانی که مردم برای بیعت با ایشان آمدند و خواستند علاوه بر دو شرط معمول بیعت که بیعت با کتاب قرآن و سنتِ آخرین پیامبر الهی بود، شرط سومی اضافه کنند که با طغیانگران و اهل شورش هم جهاد کنیم، ایشان مخالفت کرده و فرمودند همان دو شرط اول کافی است و از اینجا همه متوجه شدند که امام حسن(ع) نه بنای جنگ دارند و نه میخواهند به زور حکومت را به دست آورند.
از اینجا به این نتیجه میرسیم که ائمه شیعه(ع) در این 250 سال اگر مجبور نمیشدند حتی یک لحظه هم نمیخواستند از موضع زور و قدرت حرف بزنند. حکومت پیشوایان شیعه در حقیقت حکومت بر دلها بود، در واقع کار آنها نه پادشاهی و ریاست بود، بلکه کار آنها محبت و مودت و به عبارت دقیقتر، در مقابل زمامداری، کار آنها دلبری بود. آنها میخواستند با عشق و محبت و در عمل با اخلاق و منطق بر دلها حکومت کنند و برای همین هم خلفا این موضوع را برنمیتابیدند. مثلاً هارونالرشید میدید که بزرگترین و متمدنترین حکومت عصر خودش را دارد، ولی محبوبیت موسی بن جعفر(ع) در میان مسلمانان از او بیشتر است و این موضوع که مردم به موسی بن جعفر(ع) عشق ورزیده و هارونالرشید را ظالم و زورگو میدانستند، او را آزار میداد. هارون میخواست علاوه بر حکومت ظاهری، دین و دل مردم را هم تصاحب کند، ولی نمیدانست که تصاحب دلهای مردم با زور و حکومت امکانپذیر نیست. جلب محبت مردم به شرطی امکانپذیر است که خودت را سپر بلای مردم کنی، تا آنجا که موسی بن جعفر(ع) همواره از یک زندان به زندان دیگر منتقل میشد. امام رضا(ع) نیز در چنین شرایطی جانشین موسی بن جعفر(ع) شد.
مأمون قصد داشت حکومت را از بنیعباس به اولاد علی(ع) منتقل کند. او میدانست که نمیتواند به تنهایی در مقابلِ قومیت و قبیلهگرایی که موجی موحش و بنیانبرانداز و ضد اخلاق و انسانیت داشت زیاد دوام بیاورد و برای همین به وجود امام رضا(ع) نیازِ مبرم و فوری و ضروری دارد
در آن زمان هارونالرشید دو پسر داشت؛ امین که فردی بود با عرق و تعصب عربی و مأمون که بیش از آنکه به طایفه و خانواده خود ببالد، از جوانی به دنبال کسب علم و دانش بود. در ادامه نزاعی میان این عرق عربی و این دانش و علم درگرفت و دو برادر با هم وارد جنگ شدند که در انتها علم و منطق مأمون که به گفته برخی منابع تاریخی، شیعه امام رضا(ع) بود، بر عرق عربی برادرش پیروز شد و به قول شهید مرتضی مطهری در حماسه حسینی، مأمون شیعه امامکُش بود.
مأمون پس از پیروزی نمیخواست از امام رضا(ع) فاصله زیادی داشته باشد و در ابتدا قصد داشت خلافتالنبی را که مردم امروزه تصور میکنند همان حکومت است، به ایشان واگذار کند و خودش معاون باشد، ولی امام رضا(ع) بر خلاف اصرارهای بسیار مأمون، حکومت را نپذیرفتند. البته ایشان مانند پدرشان موسی بن جعفر(ع) مرجعیت علمی و حکومت بر دلها را داشتند که مأمون به آن حسادت میکرد. در واقع مأمون قصد داشت حکومت را از بنیعباس به اولاد علی(ع) منتقل کند. مأمون میدانست که نمیتواند به تنهایی در مقابلِ قومیت و قبیلهگرایی که موجی موحش و بنیانبرانداز و ضد اخلاق و انسانیت داشت زیاد دوام بیاورد و برای همین به وجود امام رضا(ع) نیازِ مبرم و فوری و ضروری دارد.
در ادامه، امام رضا(ع) حکومت را نپذیرفتند، پس مأمون خواهش کرد که ایشان حداقل ولایتعهدی را بپذیرند، چرا که اوضاع آن زمان بسیار نابسامان بود؛ مأمون برادرش را کشته بود و هر لحظه امکان داشت هوادارانِ برادرِ مقتولش او را ترور کنند و به همین دلیل میخواست خیالش راحت باشد که پس از خودش جانشینی دارد. حضرت رضا(ع) در ابتدا ولایتعهدی را نیز نپذیرفتند، ولی در انتها اصرار مأمون به تهدید تبدیل شد و امام(ع) متوجه شدند که اگر نپذیرند، ممکن است کشته شوند. مأمون بر خلاف آن سریال که چهره احمقی از او نشان داد، فردی زیرک و از باهوشترین خلفا بود. امام رضا(ع) نیز سرانجام مجبور شده تن به آن تحمیل داده و ولایتعهدی را پذیرفتند. پس سوال شما که «چرا ایشان ولایتعهدی را پذیرفتند؟» صحیح نیست، بلکه باید بپرسید «چرا ایشان تن به این تحمیل دادند؟» البته ایشان به شرطی ولایتعهدی را پذیرفتند که در امور اجرایی هیچ دخالتی نداشته و شریک جرمهای مأمون نباشند و سِمَتشان فقط تشریفاتی باشد.
اقدام اول امام رضا(ع) این بود که خواستند دین را از دولت وقت جدا کنند؛ ائمه(ع) میخواستند زور و اجبار و دیکتاتوری را از دین جدا کنند
ایکنا ــ امام رضا(ع) به لحاظ فکری و نظری چه دستاوردها و تحولاتی را در تاریخ اندیشه اسلامی رقم زدند؟
ایشان از نظر علمی و تمدنسازی در تکامل و ترقی راه پیشوایان شیعه پس از امام صادق(ع)، موفقترین فرد هستند، به طوری که در تاریخ به «عالم آل محمد(ص)» - یعنی دانشمندِ خاندانِ محمد (ص)-معروف شدند. ایشان چند اقدام بسیار مهم انجام دادند؛ اقدام اول ایشان این بود که خواستند دین را از دولت وقت جدا کنند؛ ائمه(ع) میخواستند زور و اجبار و دیکتاتوری را از دین جدا کنند.
اقدام دوم ایشان تأسیس و توسعه نهضت ترجمه بود. موسی بن جعفر(ع)، امام رضا(ع) و پیروانشان مؤید و حتی بنیانگذار نهضت ترجمه بودند و هارون و مأمون را نیز مستقیم و غیرمستقیم به این راه کشاندند. در واقع ائمه(ع) همواره اعتقاد داشتند که حرف حق و حساب را باید از هر کسی و از هرکجا بود یاد گرفت و میفرمودند: «حرف حساب و حکمت را به دست بیاورید، از هر کس که شد» و یا «دانش را بیاموزید، ولو اینکه در چین باشد». البته این معنایِ به نوعی مستفیض را میتوان با عبارتهایی چون«خذالحکمة من عنّا شئتَ» یا «....ولو من اهل النفاق» جستوجو کرد و مستنداتشان را دید.
سومین اقدام امام رضا(ع) بنیانگذاری گفتوگوی ادیان و تمدنها بود؛ مأمون دانشمندان ادیان و مذاهب مختلف را دعوت میکرد تا طی جلساتی که حتی ماهها به طول میانجامید، با هم به گفتوگو بپردازند. اینک با مرجعه به منابعِ تاریخ و حدیث به وفور میتوان متن برخی از آن نشستهای علمی و تضاربِ آرا تا تقریب ادیان و مذاهب را به وضوح دید که معالأسف با تعصبِ متکلّمان از فرقههای مختلف بیشتر جنبه جدال و مجادله به خود گرفتهاند و کار را از مسیرِ صحیح و مفیدش خارج ساختهاند.
انتهای پیام