به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) از خراسان رضوی، بار سفر را که جمع کردی، دلگیر شدم، میدانستم که قصدت برای رفتن جدی است، اما تاب نمیآوردم و تنهایی را بهانه میکردم ولی تو خوب بلد بودی که رضایتم را بگیری؛ و من به عشق دفاع تو از حرم بی بی رقیه(س) سکوت پیشه کردم و دعایم را بدرقه راهت، بی صدا و آرام رفتی مثل همیشه و در نهایت قهرمان شدی همانطور که میخواستی.
عالیه حسینی، همسر شهید سیدعبدالله حسینی از مدافعان حرم در سوریه، در گفتوگو با ایکنا، با اشاره به اینکه من و همسرم دختر عمو و پسر عمو بودیم، تصریح کرد: سال 82، در حالیکه 19 سال بیشتر نداشتیم، ازدواج کردیم و حاصل 10 سال زندگی مشتركمان، دختر 9 سالهام زهره است.
بخشندگی و اهل سفر بودن؛ ویژگی بارز شهید حسینی
حسینی در ادامه با بیان اینكه همسرم بسیار بخشنده، اهل گردش و مسافرت بود، عنوان كرد: هیچوقت به والدین خودش و من بیاحترامی نکرد و اگر هم از آنها دلخوری داشت، از منزل بیرون میرفت تا ناراحتی او موجب بیاحترامی به آنها نشود.
عشق شهید به امام جعفر صادق(ع)
این همسر شهید مدافع حرم با اشاره به اینكه عبدالله ارادت و علاقه خاصی به امام جعفر صادق(ع) داشت، ابراز كرد: دهه اول محرم، در هیئتمان مراسم عزاداری میگرفتیم و عبدالله مداحی میکرد، محتوای اغلب مداحیهای او، در مورد بی بی رقیه(س) و حضرت علی اصغر(ع) بود.
وی در ادامه گفتههای خود در خصوص نحوه اعزام همسر شهیدش به سوریه، عنوان كرد: پسرخالهام در بخش ثبتنام اعزام نیروهای مدافع حرم به سوریه بود، همسرم برای ثبتنام به آنجا رفت، قبل از اینكه اقدام كند، به من زنگ زد و گفت: راضی هستی برای دفاع از حرم بی بی رقیه(س) به سوریه بروم، اگر رضایت داری، ثبتنام کنم.
این همسر شهید با اشاره به اینكه من موافق رفتن عبدالله به سوریه نبودم، اظهار كرد: خانواده همسرم نیز راضی به رفتنش نبودند، من هم كوچك بودن دخترمان و تنهایی خودم را بهانه كردم، اما او پشت تلفن با شوخیهای خود رضایت مرا گرفت، وقتی به خانه آمد، گفتم، اگر تو شهید بشوی من چکار کنم، دخترمان چه میشود، عبدالله به من گفت، اگر در آن دنیا با امام حسین(ع) مواجه شدیم و از ما پرسید، با وجود اینكه شرایط رفتن را داشتید، چرا از حرم عمه سادات خود دفاع نكردید، من میگویم تو مانع شدی.
حسینی ادامه گفتههای خود را این چنین بیان كرد: وقتی این را گفت، دلم لرزید و دیگر برای رفتنش مخالفت نکردم، خوشحالم که همسرم عاقبت بهخیر شده و مرگ با عزتی داشته است.
وی با اشاره به اینکه همسرم اولین بار 22 مهر 1393 به سوریه اعزام شد، بیان کرد: عبدالله قبل از اعزام، به مدت بیست روز دوره آموزشی در تهران گذراند، آن زمان هیچ خبری از هم نداشتیم، تا وقتی كه به سوریه رسید و به من زنگ زد.
این همسر شهید مدافع حرم ادامه داد: خیلی دلتنگش شده بودم و تلفن عبدالله من را بسیار خوشحال كرد، بعد از آن یکشنبهها و چهارشنبهها باهم تلفنی صحبت میکردیم، تا اینکه مدت خدمت همسرم در سوریه به اتمام رسید و برگشت.
بیتاب رفتن به سوریه بود
حسینی اظهار كرد: قرار بود همسرم همین یکبار به سوریه برود، تا دین خود را به بی بی رقیه(س) ادا کند، اما وقتی برگشت، بیتاب رفتن بود، انگاری چیزی را در آنجا جا گذاشته بود، قبل از اعزام دومش به جبهه حال غریبی داشت، دائم کارهای خانه را انجام میداد، شبها روی سجاده مینشست و گریه میکرد.
وی درادامه گفتههای خود با بیان اینكه عبدالله برای دومین بار اول بهمنماه سال93 به سوریه اعزام شد، تصریح كرد: همسرم برای عملیات شناسایی به منطقه دشمن رفته بود که 22 روز بعد، با اصابت تیر به سرش، در 22 بهمن 93 به شهادت رسید.
این همسر شهید مدافع حرم ادامه داد: اوایل اسفند بود که خبر شهادتش را به خانوادهام دادند، اما من مطلع نبودم، تا جایی كه برادرم از تهران تماس گرفت و جویای احوال عبدالله شد، من هم گفتم که از او خبری ندارم، برادرم گفت، شاید شهید شده باشد، آن لحظه اصلا به ذهنم نرسید كه شاید همسرم به شهادت رسیده، تا زمانی كه با رفتارهای مشكوك خانوادهام مواجه شدم.
حسینی افزود: از طرفی دیگر، چشمهای پر از اشك پسر عمویم، شكم را بیشتر كرد كه برای عبدالله اتفاقی افتاده است، وقتی مادر همسرم برای شركت در مراسم روضهشان دعوتم كرد و مادرم گفت لباس روشن به تن نكن، مطمئن شدم که همسرم شهید شده است.
تسكین دردهای دخترم هستم
این همسر شهید با اشاره به اینكه بعد از شهادت عبدالله تا چندماه حال روحی مناسبی نداشتم، بیان كرد: معاشرت با خانواده شهدا باعث شد، نوع نگاهم به رفتن همسرم به سوریه عوض شود و مطمئن شوم که او انتخاب درستی داشته است، وقتی دخترم فرزندان شهدای دیگر را میبیند، احساس تنهایی نمیكند و تحمل شرایط برایش راحتتر میشود.
این همسر شهید مدافع حرم در ادامه از دفترچه خاطرات همسرش گفت و ابراز كرد: عبدالله دفترچهای داشت که گاهی برای من و دخترمان یادداشت مینوشت، وصیتنامه عبدالله برای زهره دخترمان، در آن دفتر به یادگار ماند.
وی افزود: همسرم در وصیتنامه خود نوشته است: «دخترم، چند پند است که مینویسم تا در زندگیت بکار ببری و در دنیا و آخرت باعث افتخار پدرت باشی، یکی نماز اول وقت است که هیچوقت فراموش نکن، کارهایت را با نام خدا شروع کن، شادی و لبخند را فراموش نکن، لبخند بزن اما مضحک نباش، تمام کارهایت را با نیت خیر انجام بده، هر روز صدقه بده و به بزرگترها احترام بگذار، برای مردگان نذر بده و فاتحه بخوان تا دیگران هم پس از مرگ برای تو فاتحه بخوانند، در زندگی همیشه منظم باش و برای همه کارهایت برنامه داشته باش، همیشه قوی باش و در زمان غم و شادی محکم باش، از حق خودت دفاع کن و نگذار حقی از مردم به گردنت باشد، آیندهنگرباش اما خسیس نباش».
در ادامه زهره حسینی، فرزند شهید مدافع حرم، عبدالله حسینی، متن نامهای كه برای پدر خود نوشته است را خواند كه به شرح ذیل است:
«سلام بابای خوبم، گفتم بابایی، دلم بیشتر هوایت را کرد، وقتی میگویم بابا، انگار همه را دارم، این یعنی تو هستی، درست شنیدم، باباهایی که شهید میشوند، زندهاند. برای همین است که دلم هنوز گرم بودنت است، بابای خوبم، زهره دلش برایت بیتاب است، بابایی یادت هست، ماه و ستارهها را شبانگاه زیر آسمان به من نشان میدادی، حالا دوباره زیر آسمان نشستهام و تسبیحی را که قبل از رفتنت خریدی در دستانم گرفتم مثل همه حرفهای قشنگی که از یاد نمیبرم، گفتههایت چه خوب توشهای شد برای روزهای سختمان، حالا دلتنگ همه حرفهای گفته و ناگفته تو هستم بابا، دلم برایت که تنگ میشود با مامان به زیارت امام رضا(ع) میرویم، امام رضا(ع) خیلی مهربان است و دلتنگیهایمان را آرام میکند، بابایی برای دلتنگیهایمان دعاکن، به دعایت محتاجیم، بابای شجاع و شهیدم، تو به من، به همکلاسیهایم و به همه مردم شهر یاد دادی كه میشود آرام و بیصدا بود اما قهرمان شد، من و مادرم همچون تو كه برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) ایستادگی كردی، میایستیم و چادرمان را محکمتر میگیریم و نمیگذاریم راه و هدفت از یادمان برود، بابای خوبم، آمدم زندگی را تماشا کنم، رفتی و رفتنت را تماشا کردم، بابای خوبم، من هر شب برای ظهور آقا امام زمان(عج) دعا میکنم و به قول شهید مسعود مجیدی، هرکس با دین محمد(ص) پرورش یافته است، وظیفه دارد استقامت کند، من هم در سنگر مدافعان، چادرم را محکمتر گرفته و استقامت میکنم و راه و هدفت را ادامه میدهم».