مفهوم انتظار و منتظر را دوباره ارزیابی کنیم
کد خبر: 4029408
تاریخ انتشار : ۲۸ دی ۱۴۰۰ - ۱۰:۲۷
مرور کتب مهدوی/ ۴

مفهوم انتظار و منتظر را دوباره ارزیابی کنیم

مرحوم صفایی‌حائری معتقد است که باید نگاهی دیگر به انتظار داشته باشیم و مفهوم و حقیقت انتظار، ریشه‌های انتظار، ادب انتظار و اثر انتظار را دوباره ارزیابی کنیم.

صفائئدر ادامه مرور کتب مهدوی به رسم سه‌شنبه‌های ایکنای خوزستان، این هفته با کتاب «تو می‌آیی» از مرحوم علی صفائی حائری که انتشارات لیلةالقدر آن را منتشر کرده است آشنا می‌شویم. این کتاب مجموعه‌ای از چهار نوشته استاد علی صفایی‌حائری و یک مصاحبه با وی درباره حضرت ولی‌عصر(عج) است. این کتاب، ضرورت وجود امام را از جنبه اجتماعی بررسی می‌کند و عقیده به ضرورت امام را تابع نوع شناخت ما از انسان و وسعت او می‌داند.

نویسنده در همان ابتدای کتاب به تصریح می‌گوید درک ما از انتظار و حضرت حجت(ع) در چه مراحلی است و چه آسیب‌هایی دارد. او در این زمینه تأکید می‌کند باید دوباره خودمان را به عنوان منتظر ارزیابی کنیم و در صفحه 3 کتاب می‌نویسد: «اگر در متن عدالت و رفاه و آزادی و آگاهی و عرفان نشستیم، آیا انتظارمان برآورده شده است و دیگر مهدی نمی‌خواهیم و انتظار قائم آل محمد(ص) را نداریم؟ اگر ما از مهدی تا این مرحله انتظار داشته باشیم، دیگر انتظاری نخواهیم کشید و توقعی نخواهیم داشت و با این حساب، مناسب است نگاهی دیگر به انتظار داشته باشیم و مفهوم و حقیقت انتظار، ریشه‌های انتظار، ادب انتظار و اثر انتظار را دوباره ارزیابی کنیم».

مؤلف با این مقدمه به سراغ این سرفصل‌ها می‌رود:

حقیقت انتظار: او درباره حقیقت انتظار به دو روش یا مذهب اشاره می‌کند و می‌گوید برخی انتظار را مذهب احتراز یا کناره‌گیری می‌دانند و برخی آن را مذهب اعتراض؛ مذهبی که همه ظلم‌ها را با یک نه بزرگ که از سقیفه آغاز شد پیش می‌راند. استاد صفائی حائری سؤالی درباره روش دوم مطرح می‌کند: اعتراض تا کجا ادامه دارد؟ آیا تا عدالت، آزادی، آگاهی و عرفان؟ و این اعتراض چه کاری را به دنبال دارد؟ این نفی با چه اثباتی همراه می‌شود؟ مؤلف معتقد است آرمان دینی و هدف رسالت، بالاتر از تکامل و شکوفایی استعدادهای آدمی است، این وجود تکامل‌یافته و شکوفا می‌خواهد در چه جهتی و برای چه مقصدی مصرف شود؟

به اعتقاد نویسنده، دستیابی به امنیت و رفاه و رهایی که آرمان‌های انسان معاصر هستند با تکیه بر علم و عقل و عرفان بدون نیاز به وحی و مذهب چه بسا امکان‌پذیر باشد و با عقل جمعی و غریزه جمعی بتوان به این مهم نائل شد، اما کسانی که همراهی و معیت محمد و آل محمد(ص) را می‌خواهند نمی‌توانند تا این سطح قرار بگیرند و آرام باشند. چرا؟ چون ما مدعی هستیم آدم برای بیش از ۷۰ سال برنامه‌ریزی شده است. معتقدیم که بافت و ساخت انسان و جهان با این سطح از رفاه و امنیت و رهایی سازگار نیست. تحول نعمت‌ها و محدودیت‌ها، خودآگاهی و مرگ‌آگاهی آدمی را در متن رفاه راحت نمی‌گذارد.

همچنین اگر مسئله قدر و استمرار و ارتباط‌های حتی محتمل و پیچیده با عوالم مشهود و غیب را در نظر بگیریم و برای این وسعت، طرح و تدبیر و تربیت و تشکل را دنبال کنیم، انتظار ما از حجت شکل دیگری می‌گیرد و در جایگاه خودش می‌نشیند.

ریشه‌های انتظار: در این بخش نویسنده سه ریشه برای انتظار ذکر کرده است:

۱. نابسامانی‌ها: ظلم، جنگ، جهل، خدعه، فقر و مسکنت، ریشه‌های انتظار عمومی هستند. به زعم نویسنده عموم مردم بیشتر با این نابسامانی‌ها تحریک می‌شوند.

۲. ساخت و بافت انسان بیشترْ طلب و ساخت و بافت جهان چهار فصل و متحول: مؤلف در صفحه ۷ می‌نویسد دل آدمی بزرگتر از محدوده این زندگی است. همین دل گرایش به غیب دارد و همین گرایش به غیب انتظار را می‌آورد.

مؤلف در ادامه به مبانی و عواملی که ایمان به غیب بر آنها تکیه دارد می‌پردازد که شامل: اندازه وجودی انسان، شناخت و یا احتمال دنیاهای گسترده‌تر، کنجکاوی و احساس بی‌قراری آدمی و ... . این تلقی از انسان او را به غیب، به روز دیگر، به الله و به وحی و به حجت گره می‌زند و انتظار را تفسیر جدید و عمیقی می‌کند که حتی در متن رفاه، عدل و در متن سامان و فراغت، آدمی را بی‌قرار و منتظر می‌سازد.

۳. دعوت‌ها و هدایت‌های مستمر که در طول تاریخ آدم‌ها را بیدار می‌سازد.

ادب انتظار: مؤلف در این بخش می‌نویسد: کسی که انتظار تولد فرزند عزیز و یا مهمانی محبوب را دارد، بی‌تفاوت، بی‌خیال، بی‌توجه و بی‌مسئولیت نیست. انتظار در حالت و در رفتار و عمل او تأثیر می‌گذارد. منتظر، آدابی را ناخواسته و حتی بی‌توجه دنبال می‌کند: توجه، عهد، انس، توسل و آماده باش.

به گفته کتاب، کسانی به مهدی(ع) توجه دارند که یک شکستی خورده‌اند، از محدودیت و ضعف محبوب‌ها و رهبران دیگر و از زشتی و کوچکی آنها ضربه خوردند، چون همه آنها، او را برای اهداف خود می‌خواهند. نمی خواهند ما با کارهایمان رفعتی بگیریم. کسی که هنوز به این بت‌ها و محبوب‌ها تعلق دارد، او به مهدی علیه‌السلام روی نمی‌آورد. نمی‌تواند روی بیاورد.

کسانی که همراهی و معیت رسول را می‌خواهند و دعا می‌کنند «اللَّهُمَّ اجْعَلْ لِي مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلا» خواسته‌ای بالاتر از کسانی دارند که راهی به سوی رسول می‌خواهند. راهی به سوی رسول یافتن، با همراه رسول ماندن و از او جدا نشدن و در چند راهی خواسته‌ها از او نبریدن، برابر نیست. همراهی رسول، همراهی در اهداف را می‌خواهد و من که به هدف‌هایی کوتاه‌تر از اهداف رسول دل بسته‌ام، ناچار از رسول جدا می‌شوم.

به اعتقاد نویسنده گویی ما به هدف‌های کوتاه دچاریم.  مؤلف می‌کوشد توجه منتظر را به اهداف امام جلب کند، چون توجه به امور دیگر مثل عدالت و امنیت و ... توجه به اهداف امام نیست. این، همه انتظار نیست. چنین آدمی هنوز درگیر خود است و بالاخره یک جا می‌بُرد. مؤلف در صفحه ۱۵ کتاب مثال افرادی را می‌زند که با اباعبدالله الحسین علیه‌السلام بودند، اما اهدافشان از امام جدا بود.

عهد یکی دیگر از آداب انتظار  است. ما با انتخاب مسیر به سوی امام، به ارزش و وجاهت راه می‌یابیم و با همین جهت‌گیری متعهد می‌شویم و بیعت می‌کنیم و عهد می‌بندیم: «فَأَبْذُلُ نَفْسِی وَ مَالِی وَ وُلْدِی وَ أَهْلِی وَ جَمِیعَ مَا خَوَّلَنِی رَبِّی بَیْنَ یَدَیْکَ وَ هُوَ عَهْدي اِلَيْکَ وَ ميثاقي لَدَيْکَ اِذْ اَنْتَ نِظامُ الدّينَ وَ يَعْسُوبُ الْمُتَّقينَ» تو آن چه داری نزد ولی می‌گذاری، چون آنچه نزد تو بماند رفتنی و گم‌شدنی است.

توسل نیز ادب دیگر انتظار است به این معنی که «ولی» وسیله هدایت و قرب و لقا و رضوان است. به گفته نویسنده اگر از او، کار زمین و زراعت و تجارت بخواهی نمی‌گویم بهره نمی‌گیری، ولی بهره بیشتر را از دست می‌دهی. از «ولی» باید کاری را خواست که از دیگران ساخته نیست.

انتظار و آماده‌باش از دیگر آداب انتظار است. منتظر در محیط اطراف خود، نشان و اثر می‌گذارد: «یوطئون للمهدی سلطانه» و این آماده باش و زمینه‌سازی، در فکر، در روحیه در طرح و عمل اثر می‌گذارد.

اثر انتظار: انتظار و آماده‌باش، صبر در برابر مشکلات و برخوردها و ذکر در برابر فتنه‌های غفلت‌زا و بصیرت در برابر شبهات مهاجم را فراهم می‌آورد. کسی که برای مشکل جایی را در نظر گرفته و آن را در طرح، محاسبه کرده است غافلگیر نمی‌شود. صبرش را از دست نمی‌دهد.(صفحه ۲۴). همان‌طور که مشکلات و مصائب و حوادث در میان هست، فتنه‌ها و جلوه‌ها و وسوسه‌ها و زینت‌ها در میان هست و ناچار هر کدام دل را می‌لرزاند و غفلت را می‌پروراند.

مؤلف در صفحه ۲۷ نکته جالبی را بیان کرده است و آن این است: «خیال می‌کنی هدف، پیروزی و قدرت و تسلط حق است، در حالی که هدف ایجاد زمینه برای انتخاب است. «فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى‌ رَبِّهِ سَبِيلًا» امکان انتخاب است نه تسلط و قدرت و همین تفاوت در دید، رضایت به قدر و اطمینان به قدر را فراهم می‌سازد: «اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِي مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِكَ»: درک آنچه باعث امن و رضایت می‌شود و آنچه که از غفلت‌ها و چنبره فتنه‌ها و وسوسه‌ها می‌رهاند همین ذکر است.

عصر انتظار: انتظار از امام عصر علیه‌السلام باید در چه سطحی باشد؟ و اضطرار در چه سطحی رخ می‌دهد؟ این سؤالی است که در این بخش پاسخ داده می‌شود.

پاسخ مؤلف به این سؤال این است که ما از یک مصلح در یک مقطع انتظار این را داریم که بیاید نان ما را بدهد و در یک مقطع، غذای ما را عادلانه تقسیم کند و در مقطع دیگر مسئله چیزی فراتر از این است این که: به من بیاموزد چگونه نگاه کنم: «هدی للناس» یعنی آن حقیقتی که در رسالت مطرح است، در امامت هم مطرح می‌شود. تو از رسول هدایت می‌خواستی‌. هدایت رسول برای حس تو، اینکه چگونه نگاه کنید، چگونه بشنوید، چگونه تجربه کنید. هدایت رسول برای وهم تو، برای تخیل تو برای تفکر تو. مسئله دیگر، هدایت رسول برای برخوردهای تو. رسول می‌خواهد به تو رابطه‌های مستمرت را نشان بدهد که چقدر ارتباط داری، استمرار وجودت را نشان بدهد. این تلقی است که انسان را در انتظار مصلحی قرار می‌دهد که به او بیاموزد، زنجیرها را از او بردارد، کوثر را به او بدهد یعنی بهره‌برداری زیاد، نه امکانات زیاد.

در اینجا مؤلف سه نوع رابطه برای انسان در نظر گرفته است: رابطه او با درون خود(توهم و تخیل و تفکر)، رابطه او با جهان اطراف و اطرافیان(حس و برخوردها) و ارتباط با نظام هستی(استمرار). او معتقد است رسول یا امام در این سه بُعد: چگونه دیدن، چگونه حس کردن و چگونه ارتباط برقرار کردن را به او می‌آموزند. گویا مراد مؤلف این است که در این مکتب به انسان می‌آموزند آنچه از راه حس به دست آوردی، مثلاً تنها ۳۰ درصد از حقیقت جهان را می‌تواند در بربگیرد و حس تو ظرف کوچکی است که گنجایش بقیه حقایق را ندارد.

در ادامه مؤلف ما را توجه می‌دهد به افرادی از مسلمان یا غیر مسلمان که ادعای اصلاح امور را داشتند. استاد صفائی حائری در صفحه ۵۴ درباره محدودیت کسانی که ادعای اصلاح دارند می‌نویسد: ناتوانی آنها در آگاهی از آدمی و مشکلاتش، ناتوانی در رحمت واسعه‌شان که به یک جمعی توجه و اعتقاد دارند و بقیه را رها کرده‌اند، یک نسل را در نظر گرفته‌اند و نسل‌های دیگر را رها کرده‌اند و تعلق نداشتنشان و محدود بودنشان. منی که این محدودیت‌ها را دیده‌ام از انتظار یک تجربه جدیدی پیدا می‌کنم و به مهدی به عنوان یک موعود، اضطرار پیدا می‌کنم.

در ادامه مؤلف بحث بسیار مفیدی در باب «افتقار به دین یا انتظار از دین» مطرح کرده است. ایشان بیان می‌کند: طرح موضوع انتظار از دین یک برخورد معکوس است. چرا؟ چون در تاریخ نیامده‌اند از ما بپرسند که شما چه انتظاری دارید؟ رسول حتی با کسانی که هیچ انتظاری از او نداشتند و پشت به او می‌کردند، با اینها کار کرده است. رسول آمده تا به آدمی بفهماند که باید چه چیزی را بخواهد. نیامده مطابق انتظارش عمل کند. انتظار ما از دین به این معناست که ما آغازگریم، در حالی که دین با رسول آغاز می‌شود. بنابراین، مسئله، افتقار به دین است، احتیاج به مصلح است، نه انتظار از مصلح. در صفحه ۵۵ مؤلف درباره اهمیت عنصر اضطرار می‌نویسد: یک موقع یقین دارم خدا هست، ولی این یقین در من اثری نمی‌گذارد، اما یک موقع، یقین که هیچ، احتمال می‌دهم اینجا آب باشد و تشنه هستم. آنچه حتی احتمالات را بر انسان تاثیرگذار می‌کند، افتقار و احتیاج است، اضطرار است. حتی ده کیلومتر به دنبال آبی می‌روم که احتمال می‌دهم هست، یعنی یقین هم ندارم. بنابراین، دانستن می‌خواهد یقینی باشد، یا باور باشد، مهم نیست، عنصر باور و برهان در این مسئله دخالت ندارد، آنچه دخالت دارد عنصر اضطرار است: «يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ».

حضرت اباعبدالله(ع) در دعای عرفه تعبیری دارند: «أَوْقِفْنِي عَلَى مَرَاكِزِ اضْطِرَارِي»، بنابراین حرکتم به سوی دین به اندازه درکم از ضرورت و اضطرارم در رابطه با دین است؛ اینکه فهمیدم امکانات من نارسا است، چه امکانات حسی، غریزی، تجربی و علمی، امکان برهان فلسفی، عقلی و قلبی و شهودی و عرفانی. این مجموعه امکانات برای مجموعه روابط من و نیازهای من، ناتوان است. اینجاست که به وحی روی می‌آورم. اگر این ارتباط‌های پیچیده را قائل نباشم، استمرار را برای خودم قائل نباشم، نه تنها وحی زائد است، حتی عقل هم زائد است که با غریزه هم می‌شود زندگی کرد.

مؤلف در صفحه ۶۵ می‌نویسد: امروز و در این نسل، ما امام را پذیرفتیم، ولی شاید طرح امامت و امام زمان علیه‌السلام برای خود ما که شیعه هستیم گنگ و مبهم باشد و تنها به صورت میراثی از آن پاسداری می‌شود، میراثی که هنوز عمق و ضرورتش را نچشیدیم.

او در ادامه آسیب‌‌ها و چالش‌هایی که امامت با آن مواجه بوده را مطرح می‌کند و به عبارتی برداشت‌های ناقصی که در طول تاریخ از امامت شده است، را مرور می‌کند و می‌گوید داستان امامت، داستان خویشاوندی و سلطنت و دنیاطلبی نیست، بلکه یک بینش مترقی از مسئله رهبری است. بینشی است که معتقد است باید رهبر جلوتر از زمان، امام زمان، جلودار زمان باشد، نه تنها آگاه از زمان و همراه آن‌. آن همه خون نه به خاطر خویشاوندی و دلسوزی ریخته شده و نه به خاطر محرومیت یک دسته نور چشمی و مقرب به درگاه. این گمان‌ها از آنجا برخاست که ما امامت را مبهم مطرح کردیم و آثارش و مرزها و اثراتش را نشان نداده‌ایم و این طرح‌ حکومتی را جدی نگرفتیم. در نتیجه همین طرح مبهم باعث شده تا آنهایی که با زمینه‌های فرهنگی و میراث خونین شیعه آشنایی ندارند، مبهوت شوند که یک داستان و این همه تکرار؟ یا بی‌خیال بمانند و با لبخندی معنی‌دار ما را به اساطیر ببندند.

نکته مهمی که مؤلف اینجا مطرح می‌کند این است که واقعیت همین است که شیعه با آن گره خورده و طرح حکومتی خود را به عنوان امامت معرفی کرده است و این طرحی است که می‌توان توضیح داد و نمی‌توان جز تمامی‌اش را پذیرفت، نمی‌توان تجزیه و قربانی‌اش کرد. طرح‌هایی که امامت را برای چند نسل بر اساس نص و سنت می‌گیرند سپس شورایی حسابش می‌کنند، طرح‌هایی که امامت را در حد رهبری تفسیر می‌کنند و شرایطش را می‌زنند، خواه از نسل عمر یا از علی، طرح‌هایی که امامت را موروثی و سلطنتی خیال می‌کنند و طرحهایی که امامت را غیر قابل تحلیل می‌شناسند و بر اساس تعبد با تمام ابهامش باورش می‌کند، تمام این طرح‌ها امامت را نفهمیده‌اند.

استاد صفائی حائری در ادامه درباره جایگاه امامت و ضرورت امام در اجتماع سخن می‌گوید: او در صفحه ۷۲ می‌نویسد: انسان در تنهایی حکومت نمی‌خواهد، در جامعه و در ارتباط اجتماعیش حکومت می‌خواهد، هماهنگ با شرایط اجتماعی و روابط تولیدی همان جامعه. ولی اگر انسان در رابطه دیگری مطرح و در وسعت دیگری بررسی شود، ناچار، موضوع مسئله و شکل مسئله به طور کلی دگرگون خواهد شد. او توضیح می‌دهد: انسان در هستی و کل نظام جهانی مطرح است. مسئله اینکه انسان هم استمرار دارد و هم در این استمرار، اتصال و پیوند دارد؛ پیوندی با جامعه و پیوندی با کل نظام و با کل هستی. این تنگ چشمی است که انسان تنها در جامعه و در رابطه با ابزار تولید بررسی بشود. اگر این دیده محدود را کنار بگذاریم و انسان را در کل هستی مطرح کنیم ناچار این انسان با این پیوند و ارتباط، به حکومتی نیاز دارد هماهنگ با نظام هستی و به حاکمی نیاز دارد آگاه به این نظام و به قانونی نیاز دارد منبعث از این نظام. با این بینش وسیع و مترقی است که طرح امامت جای می‌گیرد. در این دیدگاه، حاکم باید به تمام روابط انسان با هستی آگاه باشد و از تمام نظام باخبر باشد و گذشته از این آگاهی، باید از جذبه‌ها و کشش‌ها آزاد باشد. جمع این آگاهی و آزادی می‌شود همان عصمت که ملاک انتخاب حاکم است. همین طرح می‌شود طرح حکومتی تشیع.

او در صفحه ۷۱ توضیح می‌دهد اگر انسان صرفاً در جامعه مطرح بشود، به چگونه حکومتی نیاز دارد؟ می‌نویسد هنگامی که انسان در جامعه مطرح شود به حکومتی هماهنگ با جریان اجتماعی و بر اساس همان روابط تولیدی و به حاکمی آگاه به این روابط و قانون‌های حاکم بر آن. چنین حاکمی را می‌توان شورایی انتخاب کرد و همین شورا می‌تواند قانون‌های متناسب با شرایط اجتماعی را بشناسد و تصویب کند و چنین حاکمی که با قانون‌های شناخته شده و منبعث از روابط اجتماعی همراه است می‌تواند مدعی حکومت قانون و حکومت آزاد باشد. اما اگر این حاکم در این شرایط خاص بر اساس قانون دیگری، چه آسمانی چه زمینی، برنامه‌ای بریزد ناچار این حکومت استبدادی خواهد بود، چون در چنین چارچوبی که انسان در جامعه مطرح شده است، نیاز به هیچ یک از این قانون‌های صادراتی نخواهد بود.

مؤلف در صفحه ۷۶ به بیانی دیگر چنین مطرح کرده است: اگر طرح حکومتی تشیع را کنار گذاشتیم و انسان را در کل هستی مطرح نکردیم، باید عرض کنم انسان در سطح جامعه و در این محدوده احتیاج به حکومتی دارد مبعوث از آرای مردم و احتیاج به قانونی دارد منبعث از متن روابط اجتماعی. دیگر قانون قرآن و اسلام و سنت بر این جامعه تحمیل است، چون این قانون وارداتی است و مربوط به حوزه دیگر. اینجاست که اگر بخواهید احکام اسلامی را مطرح کنید و حکومت اسلامی را مطرح کنید فقط و فقط مستبد هستید.

او در صفحه ۸۰ می‌نویسد: آنچه تا به حال انحراف‌ها را به وجود آورده همین نکته است که تلقی ما از حکومت صحیح و مترقی نبوده است. ما حکومت را برای امنیت و رفاه یا پاسداری و پرستاری می‌خواهیم و این چنین مسئله‌ای به اسلام احتیاج ندارد. به تشیع نیاز ندارد. هنگامی که تلقی ما از انسان و حکومت حاکم را در رابطه با خود و با هستی دنبال کردیم دیگر جز آنها که با وحی به تمام هستی آگاه شده‌اند حق رهبری ندارند. امامت طرح آنهایی است که در این زندان نمانده‌اند، انسان را در جایگاه خویش طرح کردند. امام جلودار کسانی است که جلوتر از زمان را می‌خواهند چون امام بر اساس واقعیت‌هایی حکومت می‌کند که هنوز علوم انسانی آن را کشف نکرده است. همچنین صفحه ۹۳ می‌نویسد: آن ضرورتی که از طرح انسان در هستی بر می‌خواست، امامت را مطرح می‌کند و همین ضرورت عطش و نیاز به امام را در تو شکل می‌دهد.

انتهای پیام
captcha