به گزارش ایکنا، عبدالرضا بنیعلی، کارشناس فرهنگی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی در یادداشتی اختصاصی برای ایکنا در یادبود 28 آبان؛ هشتمین سالگرد انفجار سفارت ایران در بیروت و شهادت حجتالاسلام والمسلمین ابراهیم انصاری، رایزن فرهنگی اسبق ایران در لبنان نوشت: اولین بار هنگامی ایشان را ملاقات کردم که بنده به عنوان کارشناس فرهنگی سازمان در بیروت حضور داشتم و ایشان که مدتی بود مدیر کل آفریقا و عربی شده بودند برای شرکت در همایشی به سوریه آمده و از آنجا که بلیط بازگشتشان از بیروت بود سری هم به رایزنی فرهنگی کشورمان در لبنان زدند در همان برخورد اول ایشان را انسانی بیآلایش، متواضع و بسیار خودمانی یافتم. نکته جالب در سفر ایشان این بود که بر حسب اتفاق تاریخ بلیط بازگشت شهید انصاری به میهن اسلامی؛ هم زمان بود با تاریخی که بنده قرار بود برای مرخصی به ایران بیایم لذا توفیق همسفر شدن با ایشان نصیب بنده شد.
در طول سفر از هر دری سخن به میان آمد و من بیشتر با شخصیت این مرد بزرگوار آشنا شدم در پایان سفر هنگامی که هواپیمای ایران در فرودگاه امام خمینی(ره) به زمین نشست اتفاقی افتاد که باعث شد بیشتر شیفته فضائل اخلاقی ایشان شوم. طبق برنامه قرار بود پرواز ساعت 12 شب به وقت ایران در فرودگاه به زمین بنشیند اما آن شب از قضا هواپیما زودتر به زمین نشست و هنگامی که ما به قسمت خروجی که گذرنامهها را مهر میزنند رسیدیم ساعت 23:45 دقیقه بود بنده به ایشان گفتم: شما تشریف ببرید من باید 15 دقیقه منتظر بمانم تا ساعت از 12 شب عبور کند وگرنه امروز نیز جزء مرخصی بنده حساب میشود ایشان با اینکه بالاخره مدیرکل بودند و من یک کارشناس، گفتند: من نمیروم و مینشینم تا ساعت از 24 عبور کند و سپس با هم خارج میشویم. و هرچه بنده اصرار کردم شما تشریف ببرید ایشان قبول نکردند و در کنار من نشستند و بعد از یک ربع با هم از فرودگاه خارج شدیم. این بزرگواری و تواضع ایشان هیچگاه از یاد بنده نمیرود.
آخرین دیدار حقیر با شهید والا مقام نیز زمانی بود که ایشان به عنوان رایزن فرهنگی ایران در لبنان منصوب شدند و به بیروت آمدند در آن زمان بنده در مأموریت آموزشی بهسر میبردم و دانشجوی دکترا در دانشگاه سنت جوزف بودم ضمن آنکه مسئولیت انجمن اسلامی دانشجویان ایرانی مشغول تحصیل در لبنان را بر عهده داشتم به همین خاطر اتاقی در ساختمان نمایندگی در اختیار انجمن بود با توجه به تجربیات چند ساله حقیر در لبنان و آشنایی با برخی امور مربوط به رایزنی، ایشان از بنده درخواست داشتند کمک کنم تا فعالیتهای نمایندگی به بهترین شکل انجام شود و نظراتم را در اختیار ایشان قرار دهم به همین خاطر در اواسط آبان ماه سال 1392 ایشان بنده را به همراه آقایان صحت و قهرودی(وابسته فرهنگی و کارشناس فرهنگی وقت) به جلسهای فراخواندند تا درباره شرکت رایزنی در نمایشگاه بینالمللی کتاب بیروت با توجه به هزینهها و کمبود بودجه مشورت کنیم پس از آن جلسه تصمیم بر این شد که رایزنی غرفهای را همچون سالهای گذشته در نمایشگاه بیروت اجاره کند و ایشان به بنده مأموریت داد به تهران بروم و از انبار کتابهای موجود در سازمان، کتابهایی را که تشخیص دادم برای عرضه در نمایشگاه مناسب است به لبنان بیاورم. 20 آبان بود که من به تهران آمدم و براساس فرمایش ایشان کتابهایی را انتخاب کردم. گمان میکنم یک روز قبل از بازگشتم به لبنان بود و من داخل مجتمع امام خمینی(ره) بودم و قصد داشتم با ایشان تماس بگیرم و در خصوص آخرین کارهای انجام شده و بازگشتم به لبنان با ایشان صحبت کنم که همکار گرامی آقای حسین فراهانی زنگ زدند و گفتند: خبر را شنیدهای؟ گفتم: چه خبری؟ گفت: شبکه العالم را تماشا کن در جلوی سفارت انفجار رخ داده و میگویند آقای انصاری شهید شده. به سرعت به اتاق یکی از همکاران که در آن تلویزیون وجود داشت رفتم و دیدم که زیرنویس اخبار شبکه العالم، خبر از شهادت ایشان میدهد بیاختیار اشک از چشمانم جاری شد نمیتوانستم خبر شهادت ایشان را باور کنم به سرعت با «باسم» راننده رایزنی تماس گرفتم و از او صحت خبر را جویا شدم؟ گفت: «آقای انصاری شهید نشده اما به شدت مجروح شده و من او را به بیمارستان رساندم و پزشکان در حال معالجه ایشان هستند.» در آن لحظه تا حدودی خیالم راحت شد اما افسوس که این راحتی خیال چندان به طول نینجامید و ساعاتی بعد پزشکان خبر دادند که ایشان نیز به قافله شهدای فرهنگی پیوستهاند.
چند نکته در مورد شهادت ایشان وجود دارد که شاید بیان آن خالی از لطف نباشد. اول اینکه بر اساس عرف دیپلماتیک هنگامی که مسئولی سوار خودرو سیاسی با راننده میشود به طور معمول روی صندلی عقب مینشیند اما ایشان وقتی که تنها بود متواضعانه روی صندلی جلو مینشست و چنانچه در روز انفجار شهید انصاری روی صندلی عقب نشسته بود چه بسا امروز همچنان در کنار ما بود؛ زیرا علت جراحت منجر به شهادت ایشان، ترکشی به اندازه انگشت سبابه بود که بر اثر انفجار درب سفارت ایجاد شده و پس از عبور از شیشه جلوی ماشین بنز رایزنی به قسمت چپ سر و صورت ایشان اصابت کرده بود.
دوم اینکه روز واقعه طبق برنامه قرار بود ساعت 10 صبح ایشان به همراه شهید غضنفر رکنآبادی، سفیر وقت کشورمان به دیدار وزیر فرهنگ لبنان بروند. خانم میرزاده، مسئول دفتر ایشان درباره آن روز میگوید: «من آن روز صبح میخواستم دو ساعت مرخصی بگیرم و برای انجام کاری از رایزنی خارج شوم وقتی برای درخواست مرخصی خدمت ایشان رفتم پرسید: برنامه دیدار با وزیر فرهنگ لبنان چه ساعتی است؟ و چه ساعتی من باید سفارت باشم تا همراه سفیر به دیدار برویم؟ گفتم: شما باید ساعت 10 سفارت باشید به باسم (راننده) میگویم که ماشین را 10 دقیقه به 10 آماده کند ـ فاصله ساختمان رایزنی تا سفارت با ماشین 5 دقیقه بیشتر نبود ـ اما شهید انصاری گفتند: خیر، من باید زودتر بروم زیرا اگر من زودتر به سفارت برسم و منتظر سفیر باشم بهتر است از اینکه سفیر انتظار بکشد تا بنده به سفارت برسم». آری؛ گویی شهید انصاری میدانست که باید برای رفتن به مسلخ عشق عجله کرد و به جمع شهدا پیوست لذا چنانچه آن روز ایشان فقط چند دقیقه دیرتر به سفارت رسیده بود به احتمال قوی از قافله شهدا بازمانده و امروز همچنان در کنار ما بودند.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
انتهای پیام