به گزارش ایکنا، ششمین جلسه دوره جدید درس تفسیر قرآن آیتالله ابوالقاسم علیدوست، استاد درس خارج حوزه علمیه، صبح امروز در فضای مجازی برگزار شد.
متن جلسه را در ادامه میخوانید؛
بحث در ارتباط با فلسفه تفسیر بود. وارد مسئله پنجم یعنی شروط تفسیر شدیم و تاحدی در این موضوع بحث کردیم. چون این بحث از مباحث مهم ما در فلسفه تفسیر است مقداری بیشتر درباره آن صحبت میکنیم. قبلش یک نکته درباره مسئله چهارم باقی ماند که فراموش کردم بگویم.
ما گفتیم قرآن ظهر و بطن دارد. اگر ظاهر قرآن با مسلمات عقلی و شرعی ناهمسویی نداشته باشد، آن را اخذ میکنیم. پس ما ظاهر قرآن را قبول داریم. همین قرآنی که ظاهر دارد، بطن هم دارد. از شیوه قرآن استفاده میشود که برای خواص و اولیا یک اشاراتی در همان ظاهر وجود دارد که به معنای باطنی پی ببرند. ممکن است کسی متوجه نشود و پی نبرد، ولی ممکن است انسان خاصی مثل امام باقر(ع) به آن باطن پی ببرد و استشهاد قرآنی بیاورد.
یکبار من درباره آیه سوم سوره مائده تامل کردم که میفرماید: «فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ»، یعنی اگر به خوردن لحم خنزیر و دم و میته مضطر شدید و راه چاره نداشتید، استفاده کنید. بعد میفرماید: «فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ»، یعنی خدای متعال میبخشد. اینکه خداوند رحیم است یعنی به بندگان رحمت دارد لذا اجازه داده است از این چیزها بخورید ولی اینجا غفور چه معنایی دارد؟ غفور جایی است که شخص مرتکب گناه شده است. اتفاقا اگر این شخص از مردار استفاده نکند، گناهکار است. اینجا باید آدم بیندیشد که نکند دم و لحن خنزیر یک ظاهری دارد که میشود بر اساس آن فتوا داد ولی شاید باطن آن ناظر به برخی ولایتهای غیر مشروع باشد، اگر اینطور معنا شد آیه چقدر قشنگ به هم میچسبد.
در بحث شروط تفسیر گفتیم داشتن علوم لازم و داشتن مبنا از جمله شروط تفسیر است. مفسر باید در لغت، در اصول و ... صاحب نظر و صاحب مبنا باشد. حتی باید در فقه، مبنا داشته باشد تا آیاتالاحکام را متفاوت معنا نکند.
از چیزهایی که خیلی مهم است سیاق است. ابن ابی الحدید نقل میکند روزی خلیفه دوم جایی رفت تقاضای آب کرد، برایش شیر خنک و عسل آوردند. آن را پس زد و گفت آب میخواهم. نمیخواهم فردای قیامت مخاطب خدا در این آیه باشم: «أَذْهَبْتُمْ طَيِّبَاتِكُمْ فِي حَيَاتِكُمُ الدُّنْيَا وَاسْتَمْتَعْتُمْ بِهَا». من این شیر و عسل را نمیخورم تا در بهشت عسل بخورم. جوانی این سخن را شنید و گفت: این آیه مخاطبش نه من هستم و نه تویی و نه هیچ کدام از مسلمانها؛ این آیه درباره کفار است. در قیامت به کفار متمتع از هر لذتی گفته میشود شما لذتتان را در دنیا بردید.
البته در حالات شیخ انصاری خواندم که گفته بود من فقیرانه زندگی میکنم که از مقام فقر در قیامت استفاده کنم. گویا خود فقیر بودن یک امتیاز است و هر چه انسانها در این دنیا استفاده نکنند و فقیرانه زندگی کنند خدا جبران میکند. البته به نظر ما این ادعا ثابت نیست. اول باید بیینیم این مطلبی که درباره شیخ انصاری نقل شده است درست است یا نه، بر فرض که شیخ انصاری گفته باشد، باید ببینیم دلیل داریم یا نداریم. یک وقت کسی فقیرانه زندگی میکند که دیگران خوب زندگی کنند، آن حرف دیگری است.
یادم است قبل از انقلاب گفته بودند از نظر علم ثابت شده است خنده برای بدن خوب است و گریه خوب نیست در حالی که قرآن میگوید: «فَلْيَضْحَكُوا قَلِيلًا وَلْيَبْكُوا كَثِيرًا». شهید هاشمینژاد جواب داده بود این آیه برای کفار و متخلفان از جنگ است، نه عموم مردم.
من یک مقاله راجع به قاعده احسان دارم، بعد از شیخ طوسی از آیه «مَا عَلَى الْمُحْسِنِينَ مِنْ سَبِيلٍ»، قاعده احسان را استخراج کردند. ما در بحث مفصلی گفتیم سیاق نمیگذارد این معنا از آیه استفاده شود. با این حال به ما یاد دادند بگوییم مورد، مخصص و مقید نیست، شان نزول مخصص نیست؛ «اﻟﻌﺒﺮة ﺑﻌﻤﻮم اﻟﻮارد ﻻ ﺑﺨﺼﻮص اﻟﻤﻮرد».
این نکته باعث شده است خیلی وقتها بحث سیاق فراموش شود. اینجاست که یک محقق و مفسر و فقیه که میخواهد از آیات الاحکام استفاده کند گیر میکند. گیرش این است سیاق را رعایت کند یا این قاعده را رعایت کند. یکجاهایی با هم درگیر نمیشوند، ولی یکجاهایی مدیریت میخواهد. جاهایی که درگیر نمیشود مثل جایی است که سیاق داریم ولی قرائن بیرونی یا خود لحن آیه عمومیت را نگه میدارد. مگر آیه «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ» شان نزول ندارد، مگر سبب نزول ندارد؟ شان نزول باعث تخصیص آیه میشود؟ ابدا. آیه دارد اصل کلی را بیان میکند؛ ولی برخی جاها مثل آیه احسان اینطور نیست. پس مدیریت سیاق و این قانون کار سختی است.
انتهای پیام