روایت یک کاسب مشهدی از ماه میهمانی خدا
کد خبر: 3899768
تاریخ انتشار : ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۱۲:۱۱

روایت یک کاسب مشهدی از ماه میهمانی خدا

در سال‌های بسیار دور، زمانی که وسایل ارتباطات جمعی همانند امروز گسترش زیادی نداشت، ماه رمضان با رنگ و بوی متفاوتی همراه بود، به طوری که دق‌الباب برای بیدار کردن همسایگان در هنگام سحر به دلیل نبود رادیو و تلویزیون رایج بود و خاطرات برجای مانده از آن روزها تا همیشه بی‌تکرار برجای خواهد ماند.

ماه میهمانی خدا به روایت یک کسبه قدیمی در مشهدعلی فدوی، یکی از کسبه قدیمی در مشهد از جمله افرادی است که از آیین و سنت ماه مبارک رمضان در روزهای بسیار دور شهرستان نیشابور به خوبی یاد می‌کند؛ چرا که خاطرات به یاد ماندنی و متفاوتی را برایش به یادگار گذاشته است و از آن روزها با احساس خوشایندی برایمان می‌گوید.

وی در گفت‌وگو با ایکنا از خراسان رضوی، اظهار کرد: در ابتدا باید از محله دوران کودکیم بگویم، محله‌ای که ما در آن زندگی می‌کردیم محله قدیمی بود و تمامی افرادی که در آن‌جا سکونت داشتند افرادی کاملاً مذهبی بودند، به‌گونه‌ای که حتی علمای بزرگی از جمله آقای نجفی نیز در آنجا سکونت داشتند. محله ما از فضای مذهبی خوبی برخوردار بود و این فضاها تأثیرات زیادی را به لحاظ مذهبی بر روی ما داشت.

وی ادامه داد: با توجه به اینکه مسجد جامعه نیشابور که یکی از مساجد قدیمی این شهرستان است، در نزدیکی منزل ما قرار داشت و در همسایگی مسجد بودیم، از این رو پدرم بنا به اعتقادات مذهبی که داشت همیشه سعی می‌کرد تا نمازش را در مسجد بخواند و با وجود اینکه من و برادر کوچک‌ترم مکلف نبودیم، به تقلید از پدر به مسجد می‌رفتیم و نماز را یا به‌صورت جماعت می‌خواندیم و اگر هم فرصت چندانی نبود، نمازمان را به‌صورت فرادا می‌خواندیم.

فدوی اظهار کرد: ما فرزندان خانواده با روحیات مذهبی و فرهنگی رشد کردیم و به نسبت موقعیت خانوادگی از یک فرهنگ مذهبی بسیار خوبی بهره‌مند شدیم. البته شاید این تأثیرات، تأثیرات زیادی نبود، اما در مسائل مذهبی موارد زیادی را در آن محله فرا گرفتیم، به‌ویژه از مراسمی که در منزل آقای نجفی یا منزل خودمان در ماه محرم و یا ماه‌های دیگر برگزار می‌شد، استفاده می‌کردیم و خاطرات خوبی از آن زمان در ذهنمان به یادگار مانده است.

این کسبه قدیمی در مشهد بیان کرد: ماه رمضان برای من هیچ‌گاه فراموش‌شدنی نیست، به‌خصوص سال‌هایی که کودک بودم و هنوز گرفتن روزه بر من واجب نبود، هنگامیکه اعضای خانواده برای سحر بیدار می‌شدند، من نیز بیدار می‌شدم و دلیل این بیدار شدن هم این بود که در آن زمان خانه‌ها مانند امروز نبود که هر یک از فرزندان خانواده اتاق مجزایی برای خود داشته باشند و معمولاً خانواده‌ها در یک اتاق زندگی می‌کردند و با بیدار شدن سایر اعضای خانواده، من هم به تبعیت از آن‌ها سحر بیدار می‌شدم و روزه می‌گرفتم.

وی تصریح کرد: از خاطراتی که در ماه مبارک رمضان در گذشته داشته‌ام می‌توانم بگویم که این ماه عزیز همیشه برایم خوشحال‌کننده بود، به‌گونه‌ای که برای رسیدن این ماه همیشه روز‌شماری می‌کردم. در آن زمان به‌صورت امروزی وسایل ارتباط جمعی وجود نداشت و از این رو یکی از بهترین کارهایی که انجام می‌دادم، بیدار کردن همسایه‌ها برای مراسم سحر بود.

فدوی گفت: محله‌ای که در آن زندگی می‌کردیم، کوچه‌ای بن‌بست به صورت دالان سه راهی بود که در این کوچه 15 الی 20 خانه قرار داشت و ما برای بیدار کردن مردم هنگام سحر به این چند خانه می‌رفتیم. در واقع علت اینکه ما موظف بودیم که اهالی آن کوچه را برای مراسم سحر بیدار کنیم، این بود که اکثر خانه‌ها در آن زمان هنوز از نعمت برق بهره‌مند نبودند و از این رو رادیو و تلویزیونی هم نداشتند اما خانه ما یکی از آن خانه‌هایی بود که هم رادیو و هم ساعت دقیقی داشت و به همین دلیل همسایگان به ما اطمینان داشتند و می‌دانستند که ما هنگام سحر آن‌ها را بیدار خواهیم کرد.

سحر و بیدار کردن همسایگان با دق‌الباب

وی بیان کرد: پدر معمولاً تا هنگام سحر بیدار می‌ماند و دو ساعت پیش از اذان را بیدار می‌کرد تا همسایگان دیگر را نیز بیدار کنیم. 15 خانه فاصله‌ چندانی با یکدیگر نداشتند و ما در چند دقیقه به درب خانه‌ها می‌رفتیم و با دق‌الباب‌های آهنی آن‌ها درب خانه‌هایشان را می‌زدیم و به محض اینکه صاحب‌خانه می‌گفت: «شنیدم»، ما هم می‌گفتیم: «سحر است، سحر است و خواب نمانید».

این کسبه قدیمی در مشهد اظهار کرد: در واقع باید بگویم که این کار تقریباً جزو وظایف من بود، به‌گونه‌ای که برای بیدار کردن همسایه‌ها، یک الی دو ساعت پیش از اذان به همراه یکی از خواهرانم درب تک‌تک خانه‌ها را می‌زدیم، حتی در برخی از خانه‌ها برق نبود و ما مجبور می‌شدیم که دق‌الباب کنیم و این کار را ادامه می‌دادیم تا زمانیکه اهل خانه بیدار می‌شدند و جواب ما را می‌دادند.

فدوی بیان کرد: حتی فردای آن روز که همسایگان را می‌دیدیم می‌گفتیم «خواب که نماندید؟» و می‌گفتند: «نه» و طی آن سال‌هایی که در آن خانه بودیم، ایام ماه مبارک رمضان همسایگان منتظر بودند ما بیدارشان کنیم و این وظیفه‌ای بود که در طی چند سال به ما محول شده بود و من و خواهرم از این کار لذت می‌بردیم.

وی گفت: در واقع پخش اذان صبح از طریق رادیو برای ما ملاک نبود، بلکه برای ما مهم این بود که از مسجد صدای اذان پخش شود و به آن اقتدا می‌کردیم؛ چرا که زمان دقیق اذان مسجد را حوزه علمیه نیشابور استخراج می‌کرد و به همین دلیل هم کاملاً به آن مطمئن بودیم. البته رادیویی هم که داشتیم کانال‌های متعددی نداشت تا هر شهری برای خود اذان را اعلام کند و از این رو اذانی هم که پخش می‌شد به افق تهران بود.

این کسبه قدیمی در مشهد ادامه داد: به محض اینکه صدای الله‌اکبر از مسجد پخش می‌شد، مرد اولین خانه‌ای که این صدا را می‌شنید، بر روی پشت بام‌‌ می‌رفت و آن را تکرار می‌کرد و همسایه‌های دیگری که نزدیک مسجد بودند نیز به ترتیب این صدا را تکرار می‌کردند و تا 10 خانه آن طرف‌تر هم صدای اذان می‌رسید و الله اکبرهای متعددی توسط خانه‌های با فاصله زیاد به سایر خانه‌ها نیز پخش می‌شد.

فدوی تصریح کرد: در آن زمان که این کار انجام می‌شد، می‌گفتند اذان دهان به دهان پخش می‌شود و دلیل این امر هم عدم وجود بلندگو، رادیو و تلویزیون در آن زمان بود و پخش اذان از طریق اهالی خانه‌ها صدای اذان را به همسایگان دیگر می‌رساند و به‌گونه‌ای بود که داخل کوچه‌ها صداهای زیادی شنیده می‌شد و مردم همگی در حال اذان گفتن بودند.

غذاهایی که تنها مختص ماه رمضان بود

این کسبه قدیمی در مشهد تصریح کرد: از دلایلی که باعث می‌شد مشتاق آمدن ماه رمضان باشیم، مراسم افطار بود؛ چرا که کودکان می‌توانستند در این ماه غذاهای مورد علاقه‌ خود مانند شیر برنج و فرنی را که معمولاً در طی سال تهیه و استفاده نمی‌شد را استفاده کنند و ما بچه‌ها به بهانه افطار می‌توانستیم از این غذاها که اغلب در این ایام پخته می‌شد، استفاده کنیم.

وی گفت: در شهرستان نیشابور نانی تهیه می‌شود که به «نان قاق» معروف است که نسبتاً شیرین و خشک است. این نان مخصوص ماه رمضان بود و اکثر خانواده‌ها فقط در ماه رمضان این نان را تهیه می‌کردند و ما بچه‌ها نیز به این نوع نان علاقه زیادی داشتیم و منتظر بودیم تا افطار شود و از نان قاق‌ها و سایر خوراکی‌ها استفاده کنیم.

سفره‌های افطاری که با صفا و صمیمی بود

فدوی با بیان اینکه ماه رمضان‌های آن سال‌ها بسیار با صفا و دوست‌داشتنی بود، خانه‌ها بزرگ‌تر بودند، گفت: از این رو اقوام بیشتر برای افطاری به خانه یکدیگر دعوت می‌شدند و به‌گونه‌ای که بیش از 25 روز از ماه رمضان اقوام به خانه یکدیگر دعوت می‌شدند و اگر هم که تابستان بود فضای با صفاتری می‌شد؛ چرا که برای مراسم افطاری حیاط را آب و جارو می‌زدیم، چراغانی می‌کردیم و یک ساعت پیش از اذان نیز سفره را پهن می‌کردیم.

وی اظهار کرد: اما یادم است که شاید تنها 10 یا 15 روز از این ماه عزیز را ما میزبان اقوام بودیم؛ چرا که پدر من بزرگ خانواده بود و سایر اقوام به خانه ما می‌آمدند. چیدن سفره افطاری با آن همه سادگی، افطاری خوردن و البته افطاری دادن در کنار بستگان، دوستان و همسایه‌ها برای ما خاطرات بسیار خوبی به جا گذاشته است و امروز نیز با گذشت بیش از 50 سال هرگز نمی‌توانم آن خاطرات و روزهای شیرین را فراموش کنم.

این کسبه قدیمی در مشهد اظهار کرد: از جمله غذاهای خوب و مفیدی که همیشه در ایام ماه رمضان استفاده می‌کردیم، آبگوشت بود؛ چرا که بزرگترها بر این باور بودند که این غذا می‌توانست برای افرادی که سن کمتری دارند و روزه می‌گیرند، غذای مناسبی باشد.

فدوی در ادامه تصریح کرد: نمازهای ظهر و عصر را حتماً باید در مسجد برگزار می‌کردیم. تقریباً در تمام 30 روز ماه مبارک رمضان اکثراً، همسایه‌ها دو ساعت پس از افطار دور هم جمع می‌شدند و جلسات قرآن را نیز برگزار می‌کردند، در این جلسات از سنین مختلف حضور داشتند. این جلسات به‌گونه‌ای بود که تقریباً هر شب در منزل یکی از همسایه‌ها برگزار می‌‌‌شد.

وی گفت: آن زمان سفره‌های افطاری و یا سحری‌ رنگین و یا به‌گونه‌ای نبود که هر شب غذای متنوعی پخت شود و به ندرت در مهمانی‌های افطاری، از میهمانان با برنج پذیرایی می‌شد و اغلب با نان، پنیر، شیر برنج، فرنی و یا کتلت که غذای مفصلی بود پذیرایی می‌شد و همیشه می‌توانستیم آن‌ها را بر سر سفره‌های افطاری ببینیم.

کمک‌ به افراد تنگدست

این کسبه قدیمی در مشهد با اشاره به کمک‌هایی که والدین در محله به یکدیگر داشتند نیز اظهار کرد: یه یاد دارم که در آن زمان مادرم چند نان و یا اینکه غذایی را می‌پخت، در یک سفره پارچه‌ای می‌بست و نشانی خانه‌ای را به ما می‌داد تا آن‌را برای اهل آن منزل ببریم، اما متوجه نمی‌شدیم این کمک برای چیست، اما اکنون که از نظر مسائل عقلی بزرگ‌تر شدیم، متوجه دلیل این کار مادرم در آن زمان شدیم.

فدوی تأکید کرد: در واقع زندگی‌ها اینگونه بود که همسایه‌ها از وضعیت زندگی یکدیگر با خبر بودند و می‌دانستند که کدام یک از خانه‌ها از وضعیت مالی خوبی برخوردار نیستند و از این رو کمک‌های زیادی به یکدیگر می‌کردند و این کمک‌ها به‌گونه‎ای بود که هیچکس متوجه این موضوع نمی‌شد و همه‌چیز در خفا و به دور از ریا و ظاهر‌سازی انجام می‌شد.

وی گفت: یادم است که یک پدر بزرگ و مادر بزرگی همسایه ما بودند که توانایی این را نداشتند که برای خود غذایی بپزند، از این رو اغلب همسایه‌ها برایشان این کار را انجام می‌دادند و گاهی هم این کار را مادر من بر عهده می‌گرفت، زیرا بزرگترها بر این باور بودند که سنی از آن‌ها گذشته و توان این را ندارند که بخواهند آشپزی کنند و به همین دلیل ما همسایه‌ها باید به آن‌ها کمک کنیم.

این کسبه قدیمی در مشهد با بیان اینکه البته این موضوع محدود به ماه رمضان نبود، افزود: این کار همیشگی بود و در تمام طول سال آن دسته از افرادی که توانایی مالی خوبی داشتند در حد توانشان در جنبه‌های مختلف زندگی به آن دسته از افرادی که از توانایی مالی خوبی برخوردار نبودند، کمک‌های زیادی می‌کردند و این کمک‌ها نیز به‌صورت کاملاً مخلصانه صورت می‌گرفت.

سفره‌هایی که کدورت‌ها را برطرف می‌کرد

فدوی اظهار کرد: در آن سال‌ها و البته در سال‌های بعد از آن نیز نگاه خانواده‌ها به افطاری دادن به‌عنوان اینکه صرفاً اقوام دور هم جمع شوند و غذایی را در کنار یکدیگر میل کنند، نبود بلکه نگاهشان به این مقوله از روی حکم شرعی بود و آن را یک رفتار شرعی و اسلامی می‌دانستند.

وی ادامه داد: در واقع آن‌ها بر این باور بودند که افطاری دادن ثواب دارد؛ چرا که افراد دور هم جمع می‌شوند، به نوعی صله رحمی هم تلقی می‌شد، اگر هم کدورتی بین بزرگترها وجود داشت به بهانه افطاری دادن‌ها برطرف می‌شد و به این موضوع اعتقاد ویژه‌ای داشتند.

این کسبه قدیمی در مشهد گفت: این نکته را هم نباید فراموش کرد که در قدیم رفت‌وآمدهای اقوام به شهرستان همیشگی نبود و تنها به بهانه‌های مختلفی از جمله عید نوروز، افطاری‌های ماه رمضان و یا مناسبت‌های دیگری این بازدیدها انجام می‌شد. به یاد دارم که در مراسم‌ افطاری‌ ماه رمضان تعداد میهمان‌ها بسیار زیاد بود به‌گونه‌ای که هر زمانی‌که افطاری داشتیم تعداد میهمان‌هایمان به ۴۰ نفر می‌رسید.

کار در روزهای ماه رمضان

فدوی با بیان اینکه روزه‌داری هیچگاه بر روی کار کارمندان و یا کارگران تأثیر نداشت، گفت: به یاد دارم در ماه رمضان پدرم از صبح که به سر کار خود می‌رفت تا ساعت پایانی کارش سرکار بود و هیچگاه به دلیل روزه‌داری سعی نمی‌کرد که تغییر خاصی در ساعت کار و میزان فعالیت خود ایجاد کند و حتی گاهی هم پیش می‌آمد که کار بیشتری را انجام دهد و همکارانش سعی می‌کردند در برخی از کارها نیز به یکدیگر کمک کنند.

مراسم شب‌های قدر

وی اظهار کرد: در نیشابور دو تکیه معروف وجود داشت که یکی از آن‌ها تکیه حضرت ابوالفضل(ع) بود که اکنون هم پابرجاست و افراد زیادی به این تکیه برای برآورده شدن حاجات خود اعتقاد زیادی دارند و تکیه دیگر هم که پدر من بنیانگذار آن بود، هیئت زینبیه(س) بود که در ایام محرم افراد زیادی برای عزاداری در این تکایا جمع می‌شدند.

این کسبه قدیمی در مشهد بیان کرد: در شب‌های قدر در ماه مبارک رمضان این دو تکیه محلی برای برگزاری مراسم شب‌های احیا بود. در شب‌های قدر تمام شهر دو ساعت پس از افطار در مساجد به‌ویژه مسجد جامع نیشابور جمع می‌شدند و مراسم خاص این سه شب را برگزار می‌کردند و تا اذان صبح این مراسم ادامه داشت.

فدوی تأکید کرد: ما بچه‌ها مراسم قرآن به سر گرفتن را بسیار دوست داشتیم و خاطرات زیاد و البته شیرینی را هم از این شب‌ها به یاد دارم. یادم است که در این شب‌ها در طول روز به اجبار بزرگترها می‌خوابیدیم تا بتوانیم برای مراسم شب قدر بیدار بمانیم.

وی بیان کرد: در ماه رمضان به‌ویژه در شب‌های قدر خواندن ۱۰۰ رکعت نماز تقریباً جزو واجبات خانواده بود، حتی ما که مکلف نبودیم اما باز هم علاقه زیادی داشتیم تا این نماز را بخوانیم، البته که شمارش این تعداد رکعت برای ما سخت بود اما مادرم ما را در شمارش رکعت‌ها کمکمان می‌کرد تا فراموش نکنیم.

این کسبه قدیمی در مشهد گفت: مرحوم مادرم همیشه در ماه رمضان و در هنگام افطار سعی می‌کرد تا از ما فرزندان کوچک خانواده که هنوز مکلف به گرفتن روزه نبودیم پذیرایی بهتری داشته باشد و این هم خود به نوعی تشویقی می‌شد و ما احساس خوبی از این بابت داشتیم که ما را تحویل می‌گرفتند.

فدوی اضافه کرد: البته گاهی هم به دلیل ضعفی که به‌واسطه روزه بر ما وارد می‌شد، ما را وادار می‌کردند که روزه کله‌گنجشکی بگیریم که هر یک از ما از در سال‌های کودکی خود این روزه‌ها داشته‌ایم، اما من شاید از این دست روزه‌ها خیلی نگرفته‌ام و همیشه سعی می‌کردم که روزه‌ام را به‌صورت کامل بگیرم.

عید فطر و دریافت هدیه

وی بیان کرد: پس از اتمام ماه رمضان عید فطر برایمان زیبا و دلنشین بود. زمانیکه اعلام می‌شد عید فطر فرارسیده، پدر خانواده و یا بزرگ‌ترها به دلیل اینکه کوچکترها توانسته بودند تمام روزهای ماه را روزه بگیرند، از این رو برای اینکه ما را تشویق کنند هدیه‌ای را برایمان در نظر می‌گرفتند.

وی اظهار کرد: یادم است هدیه‌ای که به ما می‌دادند یک سکه دو ریالی، دفتر مشق و یا از این دست هدیه‌هایی که شاید امروز ساده به نظر برسد، بود اما در آن زمان برای ما ارزش بسیار زیادی داشت.

این کسبه قدیمی در مشهد اظهار کرد: در نزدیکی محله ما در نیشابور عالم بزرگواری به نام حاج میرزا آقا هاشم زندگی می‌کرد و روز عید فطر یکی از برنامه‌های اولیه صبح آن زمان این بود که برویم خدمت ایشان و عید را به ایشان تبریک بگوییم. البته یکی از آرزوهایی که داشتیم هم این بود که بتوانیم دست ایشان را ببوسیم و ایشان نیز به هر کسی که به دیدن ایشان می‌رفت هدیه‌ای را به‌عنوان عیدی تقدیم می‌کرد.

تأکید پدر به نماز اول وقت

فدوی در ادامه گفت: پدرم اهمیت و اعتقاد زیادی به نماز داشت و همیشه به ما تأکید می‌کرد که زماینکه نماز می‌خوانید فرض کنید که اطرافتان جز خودتان و خدا هیچ‌کس نیست و سعی کنید حواستان را به اطراف خود پرت نکنید و تنها به او فکر کنید. همچنین علاوه بر این مورد نیز به خواندن نماز اول وقت و خواندن دقیق نماز با تلفظ کامل نیز بسیار اهمیت می‌داد و همیشه به ما توصیه می‌کرد و می‌گفت که به هر طریقی که شده سعی کنید نماز را اول وقت بخوانید.

وی بیان کرد: هنگامیکه به مسجد می‌رفتیم با توجه به اینکه سن کمی داشتیم، احکام را به‌صورت کامل نمی‌دانستیم و ممکن بود اشتباه کنیم، از این رو پدر احکام نماز جماعت را پیش از شروع نماز برای ما توضیح می‌داد و این کارها را بارها با ما تمرین می‌کرد.

این کسبه قدیمی در مشهد ادامه داد: همچنین در خصوص خواندن قرآن نیز تأکید بسیاری داشت و در خصوص اینکه خواندن، یاد گرفتن و استفاده کردن از قرآن در زندگی می‌تواند تأثیرات زیادی داشته باشد برای ما می‌گفت و ما پس از سال‌ها توانستیم اینگونه تأثیراتی را که پدر از آن برای ما می‌گفت در زندگی خود کنیم.

دلایل اشتیاق به احکام دینی

فدوی تصریح کرد: با وجود اینکه پدر تحصیلات عالیه نداشت اما نسبت به احکام دینی بسیار باسواد بود و همیشه نکات و مطالب مفید و البته تأثیرگذاری را برای ما فرزندان خانواده عنوان می‌کرد و ما نیز با دل و جان به آموزه‌های ایشان گوش می‌دادیم و آن‌ها را فرا می‌گرفتیم.

وی گفت: در واقع عامل اصلی که باعث شد من بیشتر به دین علاقه‌مند شوم، صداقت و صمیمیتی بود که بین همسایه‌ها و خانواده‌ها رواج داشت. این صداقت‌ها به‌گونه‌ای بود که در طی این ۶۰ سال زندگی خود هرگز به خاطر ندارم که از پدرم دروغی شنیده باشم.

اعتقاد مردم به روزی حلال

این کسبه قدیمی در مشهد بیان کرد: در آن دوران و شاید سال‌ها بعد به دلیل اینکه اغلب مردم، کارگر و زحمت‌کش بودند، از این رو به روزی حلال نیز اعتقاد ویژه‌ای داشتند و سعی می‌کردند که هرگز روزی حرام را بر سر سفره خود نیاورند و من اثرات این کار را در سنین بالاتر متوجه شدم.

فدوی در ادامه تأکید کرد: همچنین موضوع دیگری که برای مردم از اهمیت بسیاری برخوردار بود این بود که اگر فردی از همسایه و یا دوست خود طلبی داشت هرگز به خود اجازه نمی‌داد که برای دریافت طلب خود به خانه و یا محل کار او برود.

وی بیان کرد: پدر من کارمند آموزش و پرورش بود و من به خاطر دارم که دقیقاً روز آخر هر ماه به همراه پدرم برای دریافت حقوق خود به حسابداری محل کارش می‌رفتم و به محض اینکه حقوق خود را دریافت می‌کرد و به خانه می‌آمدیم آن حقوق را برای خرید اقلام و مواد غذایی و یا مواردی که برای خانه باید تهیه می‌شد، تقسیم می‌کرد.

این کسبه قدیمی در مشهد تصریح کرد: البته که در آن زمان به دلیل اینکه اغلب مردم کارمند بودند، از این رو برای خریدهای روزانه مبلغ آن‌ها را پرداخت نمی‌کردند بلکه خانواده‌ها خریدهای روزانه خود را انجام می‌دادند و در پایان ماه با صاحبان مغازه‌ها حساب‌های خود را تسویه می‌کردند.

فدوی اضافه کرد: این در حالی است که اگر فردی هم در پایان ماه بدهی خود را پرداخت نمی‌کرد دیگر به او اقلامی داده نمی‌شد که در این صورت ممکن بود همان موضوع حرام پیش بیاید اما به دلیل اینکه هر ماه حساب‌ها تسویه می‌شد و این کار رواج داشت، از این رو این کار را بهترین روزی حلال می‌دانستند و اگر چه که در پایان ماه مبلغی برای خودش باقی نمی‌ماند اما خیالش از این بابت راحت بود که تا پایان ماه هیچ دغدغه‌ای برای تهیه اقلام منزل ندارد و به هر مغازه‌ای که برود ارزاقشان را به آن‌ها خواهند داد.

وی اظهار کرد: البته این نکته را هم باید در نظر گرفت که حقوق‌ها بسیار پایین و زندگی‌ها نیز بسیار راحت بود زیرا مردم به تجملات علاقه‌ای نداشتند، توقعاتشان نیز خیلی کم بود و همچنین مردم برای کسب و کارشان به یکدیگر دروغی نمی‌گفتند و به همین دلیل هم بود که روزی‌ها نیز حلال بود.

این کسبه قدیمی در مشهد تصریح کرد: اما اتفاقاتی که اکنون در جامعه شاهد هستیم، به نظر من شاید بتوان گفت که اغلب روزی‌ها به نوعی آنگونه که باید حلال نیستند؛ چرا که مردم برای گذران زندگی‌ خود سعی می‌کنند دروغ و کلاهبرداری را پیشه کار خود قرار دهند، اما این در حالی است که در گذشته برای گذران زندگی‌ خود هیچگاه چنین کارهایی را انجام نمی‌دادند و مردم به روزی حلال اعتقاد زیادی داشتند و علاوه بر این نیز همگی به یکدیگر نیز کاملاً اعتماد می‌کردند.

فدوی گفت: شهرستان کوچک‌تر و جمعیت کمتر بود و به همین دلیل شب‌نشینی‌های زیادی داشتیم که در این شب‌نشینی‌ها با وجود اینکه سن کمی داشتم اما به خاطر دارم افرادی بودند که در جمع‌ها به تعریف قصه‌های قرآنی می‌پرداختند.

وی ادامه داد: یکی از همسایه‌های ما به نام آقای فاضل که معلم من بود و سالی که در کلاس دوم ابتدایی درس می‌خواندم، قصص قرآنی را به شیوه زیبا و شیرینی برایمان تعریف می‌کرد و تمام دانش‌آموزان کلاس را جذب خودشان می‌کرد و ما همیشه پای تعاریف ایشان بدون اینکه سروصدایی کنیم، گوش می‌دادیم و همین کار او باعث می‌شد که همگی درس‌های زیادی را از ایشان فرا گیریم و اکنون هم با گذشت چند سال هنگامی‌که خاطرات ایشان در ذهنم تداعی می‌شود، برایشان دعای خیر می‌کنم.

آرزوهای دوران نوجوانی

این کسبه قدیمی در مشهد بیان کرد: پس از گذراندن دوره ابتدایی وارد دبیرستان سعدی شدم که در نیشابور یکی از دبیرستان‌های معروف بود و از سطح تحصیلی بسیار بالایی برخوردار بود؛ چرا که اساتید بسیار خوبی در آنجا مشغول تدریس بودند و همین امر باعث شده بود افرادی که تا سالیان سال در این مدرسه تحصیل می‌کردند به لحاظ علمی با سایر افراد متفاوت باشند.

فدوی اظهار کرد: زمانی‌که دوران ابتدایی بودم همیشه با دوستانم علاقه داشتیم که افسر ارتش شویم و بسیاری از آن‌ها استخدام ارتش و نیروی انتظامی شدند اما من این اتفاق برایم رخ نداد. همه پدر و مادرهایی که از طبقه اجتماعی متوسطی بودند آرزویشان این بود که فرزندانشان معلم، دکتر و یا مهندس شوند. در آن زمان دکتر و مهندس کم بود اما آرزوی اکثر پدر و مادرها این شغل برای فرزندانشان بود و حتی والدین من هم مرا به این شغل دکتری تشویق می‌کردند اما من هرگز شغل دکتری را دوست نداشتم.

وی بیان کرد: اما همیشه در سنین ابتدایی معلم الگوی همه‌ دانش‌آموزان بود، البته من هم در برهه‌ای از زمان معلمانمان الگوی من بودند و به‌ویژه اینکه یکی از معلمانم که آقای فاضل بود و قصص قرآنی را برای من تشریح می‌کرد، هنوز هم پس از گذشت ۶۰ سال آن قصه‌ها را به یاد دارم و یکی از آرزوهایم این شده بود که آقای فاضل شوم اما هرگز این اتفاق برایم رخ نداد.

فدوی در ادامه گفت: در خانواده‌های قدیمی و سنتی پسر همیشه حکم دیگر داشت و گاهی هم در امروز شاهد این امر هستیم. به دلیل اینکه در آن زمان برادر بزرگ‌ من از شهرستان نیشابور رفت و در استان دیگری زندگی می‌کرد از این رو با وجود اینکه فرزند پنجم خانواده در یک خانواده هفت نفری بودم، اما با مهاجرت برادر بزرگم به نوعی حکم پسر بزرگ خانواده را داشتم و با وجود اینکه از دو خواهر دیگرم کوچک‌تر بودم اما از یک وضعیت نسبتاً بهتری برخوردار بودم و همانگونه که در قدیم می‌گفتند به نوعی عزیز دردانه پدر هم محسوب می‌شدم.

وی بیان کرد: در واقع من همیشه همراه پدر بودم و در کارهای مختلفی با من مشورت می‌کرد و در کارهای مختلفی به پدرم کمک می‌کردم. به دلیل اینکه برادر کوچک‌تر از خودم داشتم، در سطح خانواده و فامیل از موقعیت خوبی برخوردار بودم و همین امر باعث شده بود که گاهی با خود گمان کنم که از همه بزرگتر هستم.

پدر الگوی خوبی برای ما بود

این کسبه قدیمی در مشهد گفت: یکی از خصوصیت‌های ویژه‌ای که از پدرم به یاد دارم این است که اگر هریک از ما فرزندان خانواده خطایی می‌کردیم و با یکدیگر درگیر می‌‍‌شدیم، هیچگاه برخورد بدی نداشت و به هیچ یک از ما ناسزا نمی‌گفت و این در حالی بود که اگر هریک از ما حرف ناسزایی را به زبان می‌آوردیم بسیار ناراحت می‌شد و این کار باعث می‌شد که ما را تنبیه کند. البته این را هم بگویم که پدرم از افرادی نبود که همیشه فرزندانش را تنبیه کند و به ندرت هم دست به چنین کاری می‌زد. شاید تا به امروز که در این سن هستم، بیش از دو بار را به یاد ندارم که این اتفاق رخ داده باشد.

وی بیان کرد: ایشان همیشه ما را با نکات دینی در زمینه‌های مختلف زندگی راهنمایی می‌کرد و ملاک او همیشه ائمه‌اطهار(ع) بود و داستان‌هایی که تعریف می‌کرد و نصیحت‌هایش نیز از طریق قصه‌های قرآنی بود و همین کار باعث شده بود که آن‌ها را همیشه به یاد داشته باشیم.

این کسبه قدیمی در مشهد اظهار کرد: سال ۱۳۴۵ پدرم به آموزش و پرورش ناحیه پنج تهران منتقل شد، خواهر بزرگ‌ترم ازدواج کرد، همسر ایشان تهران بود و در آن زمان رسم بر این بود که پدرها گاهی به هر دلیلی که دخترهایشان به شهرهای دیگری نقل مکان می‌کردند، همراه دخترشان باشند و ما نیز به این دلیل به تهران نقل‌مکان کردیم.

فدوی تصریح کرد: همیشه سعی کرده‌ام که الگوی پدرم را به‌عنوان پدر در زندگی خود نیز اجرا کنم اما به عقیده خود در این کار موفق نشده‌ام‌. شاید در چند سال ابتدایی زندگی موفق به انجام چنین کاری شدم اما پس از سال‌ها متوجه شدم که اینگونه نبوده است؛ چرا که شرایط جامعه این اجازه را به ما نمی‌دهد که بخواهیم و بتوانیم همانند گذشته و مانند پدرم رفتار کنم و همانگونه که ایشان الگوی من بود من نیز الگوی خوبی برای فرزندانم باشم.

وی اظهار کرد: همواره سعی کرده‌ام در حد توان خود رفتار و کردار پدرم را در زندگی فعلی‌ام نیز اجرا کنم که شاید در برخی موارد مانند تربیت اصولی فرزندانم موفق شده‌ام اما تربیت اجتماعی دیگر از دست من خارج است؛ چرا که هرچه فرزندانم بزرگ‌تر شدند و پا به جامعه گذشتند، با توجه به شرایط کنونی جامعه، سایر مسائل از حیطه کنترل ما خارج بود.

این کسبه قدیمی در مشهد بیان کرد: اما به قول قدیمی‌ها «بتن بچه‌ها با صداقت و درستی ساخته شده است»، من هرگز با فرزندانم تندخویی‌ نکرده‌ام و همیشه هم به آن‌ها گفته‌ام که هر کجا هستید، سعی کنید انسان باشید زیرا اگر سعی کردید انسان باشید موفق خواهید بود، اما در غیر این صورت اگر انسانیت را فراموش کنید، همه چیز از بین خواهد رفت.

فدوی تصریح کرد: در پایان باید بگویم که من در زندگی خود دو موضوع را پس از خدا مدیون همسرم هستم، یکی عمر و دیگری سلامتیم را. زیرا به دلیل بیماری که داشتم و از نظر پزشکان این بیماری برایشان عجیب بود، اما با مراقبت‌‌های همسرم توانستم تا امروز زندگی کنم.

وی گفت: از این رو بعد از خواست خدا سلامتی و زنده بودنم تا این لحظه را بدون‌شک مدیون همسرم هستم زیرا به لحاظ روحی، تغذیه، بهداشت و ... به خوبی از من مراقبت کرد و اگر ایشان نمی‌توانست محیط آرامی را برای من فراهم کند شاید ۱۵ سال پیش در اثر بیماری قلبی‌ که داشتم باید دنیا را ترک می‌کردم؛ بنابراین خدا را بابت همسر و فرزندان خوبی که به من عطا فرموده که با هیچ مبلغ ریالی‌ نمی‌توانستم تهیه کنم، شاکر هستم.

انتهای پیام
captcha