علامه جعفری و فرهنگ مشترک بشری
کد خبر: 3857440
تاریخ انتشار : ۲۵ آبان ۱۳۹۸ - ۱۱:۴۰

علامه جعفری و فرهنگ مشترک بشری

گروه اندیشه ـ سیدجواد میری در یادداشتی به بررسی نظرات علامه جعفری و علوم اجتماعی و ایده فرهنگ مشترک بشری پرداخته است.

به گزارش ایکنا؛ متن یادداشت سیدجواد میری، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، در یادداشتی به ایده فرهنگ مشترک بشری از منظر علامه جعفری پرداخته است، به این شرح است:
 
محمد تقی جعفری متولد تبریز در ۱۳۰۴ بود و در ۲۵ آبان ۱۳۷۷ یعنی ۲۰ سال بعد از انقلاب دار فانی را وداع گفت. علامه جعفری بحث‌های بی‌شماری در حوزه‌های گوناگون علوم انسانی از خود به جای گذاشته است. در ۶ اثری که به زبان انگلیسی درباره وجوه فکری او به رشته تحریر درآوردم تا حدودی تلاش نمودم اهمیت گفتمان علامه جعفری را در حوزه فلسفه (مقایسه آراء برتراند راسل و علامه جعفری) و جامعه شناسی (بازخوانی آراء علامه جعفری در حوزه جامعه شناسی) و ادبیات تطبیقی (بازخوانی آراء علامه جعفری در نسبت با اندیشه‌های ادبای کلاسیک روس) نشان دهم. البته پژوهش در آراء علامه جعفری این فیلسوف آذربایجانی محدود به این سه حوزه نیست بل حوزه‌های دیگر علوم انسانی و علوم اسلامی را در برمی گیرد، ولی در این مقاله موجز تلاش من بر این است که بر یکی از "مفاهیم کانونی" علامه جعفری تمرکز کنم که به گونه‌ای جامع سپهر گفتمان او را بازنمایی می‌کند.
 
علامه جعفری مفهومی دارد با عنوان "فرهنگ مشترک بشری" که به زعم او پایه و اساس تمامی تمدن‌ها و فرهنگ‌ها و دین‌ها و مذهب‌ها و مکتب‌ها و مشرب‌های بشری در طول تاریخ بوده است. به عبارت دیگر، انسان در طی تاریخ پرفراز و نشیب خویش تحولات گوناگونی را پشت سر گذاشته است و این تحولات تمایزات و تفاوت‌های بیشماری را در بین جوامع انسانی ایجاد کرده است و اغلب مبتنی بر همین مفترقات انسان‌ها به جنگ هم رفته اند و جنگ‌های بزرگی در طول تاریخ بر ضد هم سامان داده‌اند، ولی غافل از اینکه بشریت با تمامی تفاوتهایش دارای "مشترکات فرهنگی" بنیادینی است که زیربنای تقریب حیات معقول را ممکن می‌سازد. اما نکته اینجاست که واقعیات عینی به هیچ وجه صحه بر وجود چنین مشترکاتی بین جوامع انسانی را تأیید نمی‌کند و ما به صورت غریزی خلاف چنین مشترکاتی را مشاهده می‌کنیم؛ بنابراین سخن علامه جعفری چگونه قابل دفاع خواهد بود؟
 
برای مثال، در منطقه ما و در جهان کنونی ما بسیاری از شواهد ما را به این ایده رهنمون می‌کند که جهان محلی برای "تنازع بقاء" است و تمامی جوامع برای بقاء خویش سعی در فنای دیگران دارند و این اندیشه که بین شرق و غرب و شمال و جنوب مشترکات بنیادینی وجود دارد از اساس نامعقول و موهوم است و کسانی که دامن به چنین اندیشه‌هایی می‌زنند یا ساده لوح هستند و یا فاقد انسجام فکری می‌باشند. اما علامه جعفری کسی نیست که سخن بی دلیل بزند بل او خود را اهل دلیل و منطق معرفی می‌کرد. به سخن دیگر، مبنای نظریه "فرهنگ مشترک بشری" در خوانش علامه جعفری چیست؟ بسیاری از منتقدین علامه جعفری معتقدند که او فاقد یک "دستگاه فکری منسجم" می‌باشد و او را به عنوان یک عالمی که دانش‌آموخته "مکتب نجف" است مورد شماتت قرار می‌دهند که چرا تا این حد پراکنده گویی کرده است و اندیشه‌های خویش را ساماندهی مفهومی نکرده است. به عنوان مثال، اهل فلسفه می‌گویند فلاسفه در ایران یا اصالة الوجودی هستند یا اصالة الماهیتی، ولی علامه جعفری نه به ماهیت پرداخته است و نه به وجود؛ بنابراین تقسیم‌بندی بسیاری او را در سلک فلاسفه و حکمای ایرانی نیز قرار نمی‌دهند.
 
او حتی در بین فقها و اصولیون جایگاه مقبولی ندارد و یکی از دلائل چنین بداقبالی این است که در حوزه‌های شیعی سخن گفتن از عرفاء و ادبایی، چون مولوی ذنب لایغفر است، ولی علامه جعفری به عنوان یک مرجع عالیقدر و فقیه بزرگ ۱۵ جلد در باب ملای روم نوشته است و ابعاد فکری او را مورد نقد و بررسی قرار داده است. در روزگاری که طلاب آن به اندیشه‌های غربی به مثابه کفر می‌نگریستند علامه جعفری دست به نامه نگاری با برتراند راسل می‌زند و تلاش می‌کند "گفت‌وگویی" را سامان بدهد و حتی به فرانسه می‌رود و در جست‌وجوی ژان پل سارتر در پاریس رحل اقامت می‌گزیند تا با او "گفت‌وگو" کند. در کتاب "تکاپوگر اندیشه‌ها" ردپای گفت‌وگو‌های علامه جعفری با ۷۰ شخصیت علمی و فلسفی جهانی را می‌یابیم که نشان از سیره عملی علامه جعفری در بازیابی مشترکات فکری با متفکران شرق و غرب و اسلامی و یهودی و مسیحی و کمونیست و بودایی و شینتویی دارد. اما نکته اینجاست که آیا نظریه فرهنگ مشترک بشری علامه جعفری مبانی نظری جدی نیز دارد یا صرفا مبتنی بر "مشرب ذوقی" اوست؟
 
کسانی که تفسیر مثنوی و ۲۷ جلد تفسیر نهج البلاغه او را به دقت خوانده‌اند اغلب از این شکوه دارند که چرا او اینچنین غیرسیستماتیک در لابه‌لای تفسیر اشعار مولوی یا خطبه‌های مولا علی به متفکران و نویسندگان و شاعران و فیلسوفان شرق و غرب ارجاع داده است؟ بسیاری از منتقدان این ارجاعات را تفسیر بر عدم انسجام روشی و فکری علامه جعفری کرده‌اند، ولی در خوانش من این دقیقاً نکته‌ای است که مورد غفلت قرار گرفته است و از قضا خودِ علامه جعفری بدان در نخستین صفحات جلد اول نقد مثنوی مولوی اشاره کرده است. او می‌گوید ارجاعات من به متفکران و اندیشمندان و فیلسوفان و متألهین در فرهنگ‌های گوناگون و در ازمنه متفاوت اشارت بر این ایده است که جملگی این خردمندان در جوامع گوناگون و اعصار مختلف به مجموعه‌ای از "ایده‌های متعالی" دست یافته بودند که اساس "حیات معقول" بر آن ایده‌ها ابتناء یافته است و این ایده‌ها مشترکات فرهنگ بشری را تشکیل می‌دهند.
 
ما هنگامی که اندیشه‌های داستایوفسکی را در روسیه قرن نوزدهم و تفکرات گاندی در قرن بیستم و ایده‌های علی در کوفه را می‌خوانیم و بینوایان ویکتور هوگو در فرانسه را با اوپانیشاد‌ها در هندوستان مقایسه می‌کنیم در تمامی این آثار "مشترکات متعالیه‌ای" را درمی‌یابیم که اُس و اساس "حیات معقول" است و برخلاف ظواهر پدیده‌ها و رخدادها، انسان به مثابه "نوع" دارای مشترکات متعالیه‌ای است که اگر بخواهیم جهان را بر اساس "مدیریت معقول" تدبیر کنیم بدون توجه به این مشترکات که اساس "فرهنگ معقول نوعِ بشر" را تشکیل می‌دهد، امکان‌پذیر نخواهد بود. البته علامه جعفری نظریه فرهنگ مشترک بشری خویش را بسط و توسعه کافی نداد، ولی این دیدگاه قابلیت جهانی دارد و امروز که ایران و جهان در تنگنایی صعب‌العبور قرار گرفته است، چنین ندایی بسیار معقول و بهنگام می‌نماید تا بتوانیم از این وضعیت بی‌تدبیری عبور امیدوارانه‌ای داشته باشیم.
انتهای پیام
captcha