چنانچه نظام اسلامی‌ لطمه‌ ببيند، ديگر سخنی‌ از قرآن‌ وعترت‌ نخواهد بود
کد خبر: 1666975
تاریخ انتشار : ۱۷ تير ۱۳۸۷ - ۱۳:۵۵

چنانچه نظام اسلامی‌ لطمه‌ ببيند، ديگر سخنی‌ از قرآن‌ وعترت‌ نخواهد بود

گروه سياسی: «الا بذكرالله‌ تطمئن‌ القلوب» برای‌ همه‌ حق‌ است! اما يك‌ كسی‌ كه‌ مسئوليت‌ يك‌ نظام‌ با اوست؛ جان‌ و حيات‌ 70 ميليون‌ از يك‌ طرف‌ و حيات‌ قرآن‌ و عترت‌ از طرف‌ ديگر در دست‌ اوست، اگر خدای‌ ناكرده‌ اين‌ كشور اسلامی‌ لطمه‌ای‌ يا آسيبی‌ ببيند ديگر سخنی‌ از قرآن‌ وعترت‌ نيست.

به گزارش خبرگزاری قرآنی ايران (ايكنا) به نقل از سپاه‌نيوز، متن سخنان آيت الله جوادی آملی در ديدار با فرماندهان و مسئولان سپاه به اين شرح است:
برای‌ يك‌ كار تشكيلاتی‌ اساسی‌ و سنگينی‌ كه‌ مرگ‌ و زندگی‌ يك‌ نظام‌ وابسته‌ به‌ آن‌ است؛ اين‌ معنويتِ‌ علمیِ‌ عميق‌ می‌طلبد، نه‌ معنويت‌ موعظه‌ اخلاقی.
«آدمی‌ معنويت‌ می‌خواهد» يعنی‌ چه؟ يعنی‌ همان‌ كه‌ در روضه‌‌خوانی‌ها می‌گويند كه‌ با معنويت‌ باشيد، با اخلاق‌ باشيد، درست‌ باشيد؛ اين‌ همان‌ معنويت‌ است؟! يا يك‌ جهان‌بينی‌ اساسی‌ كه‌ معرفت‌ است‌ بعد باور است‌ و بعد به‌ دنبالش‌ راه‌اندازی! فرمايش‌ مقام‌ معظم‌ رهبری‌ آن‌ معنويت‌ محققانه‌ و عالمانه‌ای‌ است‌ كه‌ مرگ‌ و زندگی‌ يك‌ نظام‌ وابسته‌ به‌ آن‌ است. الان‌ كار به‌ دست‌ شما عزيزان‌ و امثال‌ شما عزيزان‌ است‌ كه‌ مرگ‌ و حيات‌ نظام‌ براين‌ موضوع‌ وابسته‌ است. اين‌ تنها معنويات‌ ظاهری‌ كه‌ آدم‌ با اخلاق‌ و معتدل‌ باشد نيست!! اين‌ كار وابسته‌ به‌ اين‌ است‌ كه‌ ما جهان‌ را خوب‌ بشناسيم! يك‌ وقت‌ است‌ كه‌ می‌گويند كل‌ منطقه‌ خليج‌فارس‌ پر از نيروهای‌ نظامی‌ است‌ و ما هيچ‌ تكان‌ نمی‌خوريم! اين‌ مسئله‌ «الا بذكرالله‌ تطمئن‌ القلوب» ما را آرام‌ می‌كند! بالاخره‌ ما «احدی‌ الحسنين» نصيبمان‌ می‌شود. ما كه‌ نمی‌خواهيم‌ مظلومانه‌ جان‌ بدهيم؛ می‌خواهيم‌ با شهادت‌ يا پيروزمندانه‌ زندگی‌ كنيم، اين‌ است‌ «احدی‌‌‌الحسنين» ما. نه‌ نظير فلسطينيان‌ يا كشورهای‌ ديگر مانند مردم‌ عراق‌ كه‌ مظلومند و ان‌شأالله‌ به‌ بهشت‌ می‌روند! ما می‌خواهيم‌ يا با شهادت‌ جان‌ بدهيم‌ يا پيروزمندانه‌ زندگی‌ كنيم!
بنابراين‌ «الا بذكرالله‌ تطمئن‌ القلوب» برای‌ همه‌ حق‌ است! اما يك‌ كسی‌ كه‌ مسئوليت‌ يك‌ نظام‌ با اوست؛ جان‌ و حيات‌ 70 ميليون‌ از يك‌ طرف‌ و حيات‌ قرآن‌ و عترت‌ از طرف‌ ديگر در دست‌ اوست، اگر خدای‌ ناكرده‌ اين‌ كشور اسلامی‌ لطمه‌ای‌ يا آسيبی‌ ببيند ديگر سخنی‌ از قرآن‌ وعترت‌ نيست. چرا كه‌ همانطور كه‌ می‌دانيد ساير كشورهای‌ اسلامی‌ حياط‌ خلوت‌ مستكبران‌ است‌ و هر كجا آنها بخواهند می‌توانند اردوگاه‌ بسازند و پياده‌ و سواره ‌نظام‌ بياورند! اگر خدای‌ ناكرده‌ ايران‌ آسيب‌ ببيند، قرآن‌ و عترت‌ آسيب‌ ديده‌ است. ما بايد به‌ كدام‌ پايگاه‌ برسيم‌ كه‌ معنويت‌ خودمان‌ را تأمين‌ كنيم‌ بعد استمرار ببخشيم‌ تا به‌ فرمايش‌ ايشان‌ سرريز شود و به‌ بدنه‌ برسد! مطلب‌ نهايی‌ آن‌ است‌ كه‌ ما بايد جهان‌بينی‌ الهی‌ داشته‌ باشيم. اين‌ جهان‌بينی‌ كه‌ خدايی‌ است‌ و قيامتی‌ است؛ اين‌ جهان‌ بينی‌ همه‌ جا هست!
جهان‌بينی‌ الهی‌ اين‌ است‌ كه‌ كل‌ عالم‌ مثل‌ يك‌ انسان‌ است! انسان‌ يك‌ طبيعت‌ دارد يك‌ فراطبيعت. يك‌ فيزيكی‌ دارد و يك‌ متافيزيكی. انسان‌ تنها يك‌ لاشه‌ كه‌ در تالار تشريح‌ خلاصه‌ شود و بعد به‌ سردخانه‌ ببرند نيست. چيزی‌ كه‌ حقيقت‌ انسان‌ را تشكيل‌ می‌دهد روح‌ است‌ كه‌ آن‌ خليفه‌ خداست‌ و امری‌ مجرد است‌ و پايدار و پاينده. انسان‌ دارای‌ جسم‌ كه‌ همه‌ می‌فهمند و روح‌ است. آيا جهان، آسمان‌ و زمين، دريا و صحرا نيز دارای‌ همچين‌ چيزهايی‌ است؟ آسمان‌ و زمين‌ همين‌ چيزی‌ است‌ كه‌ ما می‌بينيم‌ يا اينكه‌ روحی‌ دارد؟ آنها كه‌ بينش‌ مادی‌ دارند اين‌ مسائل‌ برايشان‌ مطرح‌ نيست. اينها بين‌ انسان‌ و دام‌ فرقی‌ نمی‌گذارند. می‌گويند انسان‌ حيوان‌ ناطق‌ است. انسان‌ حيوانی‌ است‌ كه‌ حرف‌ می‌زند و با موش‌ فرق‌ چندانی‌ نمی‌كند. حال‌ بياييم‌ به‌ او بگوييم‌ امام‌ صادق(ع) می‌فرمايند: «الكسب‌ الحرام‌ يبيل‌ فی‌ الذريه» مال‌ حرام‌ در ذريه‌ انسان‌ تأثير می‌گذارد! انسان‌ با موش‌ فرق‌ می‌كند و آزمايشگاه‌ موش‌ با انسان‌ فرق‌ می‌كند و... اينها نيست! انسان‌شناسی‌ آنها اين‌ است‌ كه‌ ابتدا در تالار تشريح‌ تبيين‌ می‌شود بعد به‌ سردخانه‌ می‌رود و بعد می‌رود توی‌ گور! «ان‌ هی‌ الا حياتنا نموت‌ و نحيی‌ بما يهلكنا الا الدهر» اما جهان‌بينی‌ الهی‌ برای‌ انسان‌ چيز ديگر است‌ «ونفخت‌ فيه‌ من‌ روحی» است، «لقد كرمنا بنی‌ آدم» است، «انی‌ جاعل‌ فی‌ الارض‌ خليفه» است. يك‌ ابديت‌ هست. اكثر افراد می‌گويند: ما يك‌ دشمن‌ داريم‌ در اين‌ عالم‌ به‌ نام‌ «مرگ». انسان‌ به‌ دست‌ مرگ‌ می‌پوسد و مرگ‌ بدترين‌ دشمن‌ ماست، همه‌ چيز چاره‌ای‌ دارد الا مرگ. اما دين‌ می‌گويد: تنها دشمن‌ شما مرگ‌ است‌ و شما بر مرگ‌ غالبيد. اين‌ شماييد كه‌ مرگ‌ را می‌ميرانيد نه‌ مرگ‌ شما را.
اين‌ ديد كجا و آن‌ ديدگاه‌ كجاست؟ فرمود شما يك‌ دشمن‌ داريد كه‌ آن‌ مرگ‌ است‌ و شما آن‌ را می‌ميرانيد. فقط‌ مواظب‌ باشيد كه‌ خوب‌ آن‌ را بميرانيد. ديگر نگفت‌ كه‌ «كل‌ شیءٍ‌ يذيقه‌ الموت» فرمود: «كل‌ شیء ذائقه‌ الموت» خوب‌ وقتی‌ انسان‌ يك‌ ليوان‌ شربت‌ می‌نوشد، اين‌ ذائق‌ آن‌ مذوق‌ را هضم‌ می‌كند يا آن‌ مذوق‌ ذائق‌ را؟!
يعنی‌ يك‌ ليوان‌ آب، شما را از بين‌ می‌برد يا شما آن‌ را هضم‌ می‌كنيد؟ ما مرگ‌ را می‌ميرانيم‌ نه‌ مرگ‌ ما را! پس‌ ما هستيم‌ كه‌ هستيم‌ وابدی‌ می‌شويم. اگر ما يك‌ ابديتی‌ داريم، تنها رقيب‌ ما مرگ‌ است‌ كه‌ آن‌ را بايد از پای‌ درآوريم‌ كه‌ به‌ ما می‌گويند بدون‌ ضربه‌ آن‌ را از پای‌ درآوريم! پس‌ انسان‌ يك‌ حقيقتی‌ دارد به‌ نام‌ «خليفه‌ الله»؛ «انی‌ جاعل‌ فی‌ الارض‌ خليفه» و دهها فضيلت‌ ديگر كه‌ تنها درمانش‌ با آن‌ آزمايشگاه‌ موش‌ نيست. حقيقت‌ ديگری‌ دارد. اين‌ درباره‌ انسان‌ كه‌ بحث‌ فعلی‌ ما نيست.
كل‌ اين‌ جهان‌ دو قسم‌ است. ذات‌ اقدس‌ الهی‌ در مورد انسان، قدم‌ به‌ قدم‌ بخش‌های‌ فيزيكی‌ و طبيعی‌ اش‌ را گفته؛ اصلش‌ آب‌ بود، سلسال‌ بود، بعد نطفه‌ شد، علقه‌ شد، مضغه‌ شد، عظام‌ شد و سپس‌ جنين‌ شد. «ثم‌ انشانا كم‌ خلقاً‌ آخر»؛ سپس‌ خلقتی‌ ديگر به‌ او داديم. اينها را گفته. در مورد آسمان‌ و زمين‌ نيز گفته‌ كه‌ ابتدا رتق‌ و بسته‌ بود ما آن‌ را باز كرديم‌ توسعه‌ داديم، ابتدا يك‌ مشت‌ دود و گاز بود كه‌ ما آن‌ را شمس‌ و قمرش‌ كرديم‌ و اين‌ همه‌ ستارگان‌ را ما از دود و گاز پديد آورديم.
«ثم‌ استوی‌ علی‌ السمأ و هی‌ الدخان‌ فقال‌ لها الارض» ما يك‌ مشت‌ دود را شمس‌ و قمر كرديم. اينطور نيست‌ كه‌ شمس‌ و قمر پيش‌ ما خيلی‌ مهم‌ باشد بلكه‌ تنها آنها را از دود پديد آورده‌ايم. «ثم‌ استوی‌ الی‌ السمأ فسو‌اهن‌ سبع‌ سماوات» اينهمه‌ ستارگان‌ را ما از يك‌ مشت‌ دود به‌ وجود آورديم. اينها را گفته‌ است‌ حال‌ در مورد اين‌ مجموعه‌ چی‌ گفته‌ است؟ آيا آنچه‌ كه‌ خداوند در مورد آسمانها و زمين‌ گفته، همان‌ چيزی‌ است‌ كه‌ كيهان‌شناسان‌ بدان‌ رسيده‌اند؟ يا انسان‌ همان‌ موجودی‌ است‌ كه‌ دانشمندان‌ در تالار تشريح‌ بدان‌ رسيده‌اند؟ يا اينكه‌ آسمان‌ و زمين‌ يك‌ حقيقت‌ ديگری‌ نيز دارد. تمام‌ بحث‌ ما از همين‌ يك‌ تكه‌ شروع‌ می‌شود. تمام‌ آسمان‌ و زمين‌ و تمام‌ موجودات‌ بين‌ اين‌ دو، چيز ديگری‌ دارند به‌ نام‌ «حق»؛ فرمود: ما آسمانها و زمين‌ را به‌ حق‌ آفريديم. «خلقنا السمأ و الارض‌ بالحق»، «ما خلقنا السمأ و الارض‌ الا بالحق»، «ما خلقنا السمأ و الارض‌ و ما بينهما باطلاً» يعنی‌ مصالح‌ ساختمانی‌ كه‌ برای‌ آسمان‌ و آسمانی‌ها و زمين‌ و زمينی‌ها و دريا و دريايی‌ها بكار برديم‌ حق‌ است.
يعنی‌ اينها هدفمندند. اينها مواظبند چه‌ دستوری‌ به‌ آنها داده‌ می‌شود؟ موظفند تا در مسير اوامر الهی‌ حركت‌ كنند! آسمان‌ برحق‌ است؛ مثل‌ اين‌ است‌ كه‌ فرمود: «و نفخت‌ فيه‌ من‌ روحی»؛ يك‌ وقت‌ است‌ به‌ آن‌ قسمت‌های‌ طبيعی‌ آسمان‌ می‌پردازد كه‌ آن‌ ابتدا دود بود، بسته‌ بود، ما آن‌ را باز كرديم‌ و وسعت‌ بخشيديم‌ و به‌ آن‌ اين‌ شكل‌ را داديم، اين‌ يك‌ بحث‌ است. مثل‌ اينكه‌ انسان‌ نطفه‌ بود، سپس‌ علقه‌ شد و مضغه‌ شد اما انسان‌ همين‌ نيست. چيزی‌ ديگری‌ نيز دارد. آسمان‌ نيز همين‌ دود و گاز نيست. بلكه‌ چيز ديگری‌ نيز دارد. مصالح‌ ساختمانی‌ آسمان‌ و زمين‌ حق‌ است‌ «ماخلقناهما الا بالحق» اگر آن‌ كسی‌ كه‌ اين‌ معماری‌ و مهندسی‌ كرده‌ و آن‌ را كارفرمايی‌ كرده‌ است‌ بگويد كه‌ مصالح‌ ساختمانی‌ اين‌ ساختمان‌ فلان‌ چيز است‌ بايد پذيرفت. حال‌ آفريننده‌ آسمانها و زمين‌ و موجودات‌ آنها فرموده‌ است‌ كه‌ ما آن‌ را با مصالح‌ حق‌ آفريديم. حال‌ اگر كسی‌ به‌ راه‌ باطل‌ رفت‌ و حرف‌ باطل‌ زد، فكر باطل‌ كرد و عمل‌ باطل‌ انجام‌ داد، اين‌ شخص‌ می‌خواهد كجا برود؟ به‌ دريا. (جريان‌ موسی‌ و فرعون‌ برای‌ او پيش‌ می‌آيد و همين‌ دريا او را دربر می‌گيرد) اگر بخواهد روی‌ زمين‌ برود (مانند قارون، زمين‌ او را به‌ دل‌ خود فرو می‌برد) بخواهد در فضای‌ باز حركت‌ كند به‌ تعبير قرآن: «سخرها اليه‌ الريح» باد به‌ حياتش‌ خاتمه‌ می‌دهد. در اين‌ جريان‌ جنگ‌ هشت‌ ساله‌ نيز همينطور بود. آنها از دريا و صحرا حمله‌ كردند ولی‌ كاری‌ از پيش‌ نبردند. كل‌ اين‌ نظام‌ در اختيار يك‌ كس‌ ديگر است. مثل‌ اينكه‌ به‌ ما بگويند كل‌ اين‌ منطقه‌ مين‌ گذاری‌ شده‌ است؛ ديگر ما از كجا می‌توانيم‌ راه‌ برويم؟ اگر مين‌گذاری‌ شده‌ باشد ديگر ما بايد حواسمان‌ را جمع‌ كنيم!
فرمود: ما در دنيا بازی‌ نكرديم‌ و اينها را بازيچه‌ نيافريديم‌ هدفمند آفريديم. اگر باور كرديم‌ كه‌ عالم‌ به‌ حقيقت‌ ساخته‌ شده، ديگر باطل‌ جايگاهی‌ نخواهد داشت. اين‌ موضوع‌ يك‌ توضيح‌ می‌خواهد. نه‌ در آسمان‌ و نه‌ در زمين‌ و نه‌ در دريا جای‌ خالی‌ نيست‌ كه‌ ما آن‌ را پر كنيم‌ درست‌ است‌ كه‌ می‌توانيم‌ در هر كدام‌ از اينها كار كنيم‌ ولی‌ اينها حرفی‌ برای‌ گفتن‌ دارند.
يك‌ جای‌ خالی‌ تنگ‌ است؛ يك‌ جای‌ خالی‌ معده‌ و روده‌ انسان. ظرف‌ تنگ‌ هر چيزی‌ را می‌تواند در خود جای‌ دهد چه‌ آب‌ باشد چه‌ عسل‌ چه‌ زهر و حرفی‌ برای‌ گفتن‌ ندارد. ولی‌ ظرف‌ معده‌ و روده، اگر غذای‌ سالم‌ در آن‌ بريزيم‌ آن‌ را جذب‌ می‌كند ولی‌ اگر غذای‌ فاسد در آن‌ بريزيم‌ بالا می‌آورد پس‌ حرفی‌ برای‌ گفتن‌ دارد. ظرف‌ معده‌ و روده‌ مثل‌ ظرف‌ تنگ‌ نيست‌ كه‌ هرچه‌ در آن‌ بريزی‌ بالا نياورد. آسمان‌ و زمين‌ نيز همين‌ است‌ و نمی‌توان‌ هركاری‌ را در آن‌ انجام‌ داد.
«هوالذی‌ فی‌ السمأ اله‌ و فی‌ الارض‌ اله» بالا بروی‌ همين‌ است‌ پايين‌ بروی‌ همين‌ است. مگر می‌شود حالا تو به‌ كره‌ ماه‌ يا مريخ‌ رفتی‌ يا در اعماق‌ اقيانوس، ديگر بتوانی‌ هركاری‌ كه‌ خواستی‌ انجام‌ بدهی؟ فرمود: خير هركجا كه‌ بروی‌ بايد طبق‌ حق‌ عمل‌ كنی، آنها نيز حرفی‌ برای‌ گفتن‌ دارند.
فطرت‌ ما ظرف‌ تنگ‌ خالی‌ نيست‌ و حرفی‌ برای‌ گفتن‌ دارد. طبيعت‌ ما نيز همچنين؛ اين‌ دو دستگاهی‌ است‌ كه‌ ما داريم: طبيعت‌ و فراطبيعت. در جريان‌ خلقت‌ آسمان‌ و زمين‌ نيز هكذا ايضاً. اينجا همه‌ يك‌ بحث‌های‌ طبيعی‌ دارند كه‌ با فيزيك‌ و كيهان‌شناسی‌ قابل‌ حل‌ هستند و يك‌ بحث‌های‌ فراطبيعی‌ دارند كه‌ ديگر با فيزيك‌ و كيهان‌شناسی‌ قابل‌ حل‌ نيستند و بايد سراغ‌ قرآن‌ رفت‌ تا آن‌ را حل‌ كرد.
«اين‌ تذهبون!» كسی‌ كه‌ دزدی‌ كرده‌ كجا می‌خواهد برود؟ در تعبيرات‌ نورانی‌ اميرالمؤ‌منين(ع) نيز آمده‌ كه: «اين‌ يتأبكم»، در تيره‌ و گمراهی‌ كجا می‌خواهی‌ بروی؟» مطلب‌ ديگر اينكه‌ يك‌ موقع‌ انسان‌ مسلح‌ است‌ عصا دستش‌ است، عصايی‌ كه‌ می‌تواند اژدها بشود حتی‌ با اين‌ سلاح‌ رفته‌ به‌ جنگ‌ فرعون! ذات‌ اقدس‌ الهی‌ به‌ موسی‌ كليم‌ می‌فرمايد: «درست‌ است‌ كه‌ تو مسلح‌ هستی‌ و يك‌ سلاحی‌ داری‌ كه‌ اگر دهان‌ باز كند كل‌ اين‌ محدوده‌ را از بين‌ می‌برد اما اين‌ سلاح‌ كافی‌ نيست.» نفرمود دستت‌ را به‌ جيب‌ ببر يا به‌ عصا ببر و عصا را درآور. فرمود: «اَدخل‌ يدك‌ فی‌ جَيبك»، نه‌ «جِيبك»!! با جيب‌ مشكل‌ حل‌ نمی‌شود با دلت، با جَيبت‌ مشكلات‌ حل‌ می‌شود! موسی‌ دستی‌ به‌ دل‌ ببر. اگر به‌ جَيبت‌ به‌ دلت‌ دستی‌ دادی‌ آن‌ دست‌ می‌شود يد بيضأ و مشكلات‌ را حل‌ می‌كند. اما اگر به‌ جِيبت‌ دست‌ بزنی‌ مشكلی‌ حل‌ نمی‌شود. اگر ما منتظر باشيم‌ كه‌ بودجه‌ دفاعی‌ ما افزايش‌ پيدا كند كافی‌ نيست. البته‌ اين‌ هم‌ يك‌ گوشه‌ كار است‌ و لازم‌ است‌ ولی‌ اصل‌ نيست. اصل‌ «ادخل‌ يدك‌ فی‌ جَيبك» است.
حال‌ خداوند منان‌ به‌ موسی(ع) می‌فرمايد: «اگر دستت‌ در جَيب‌ بود و شرح‌ صدر هم‌ داشتی، چنانچه‌ موسی‌ آن‌ را در اول‌ رسالت‌ از خداوند منان‌ خواست‌ «رب‌ اشرح‌ لی‌ صدری...» و خداوند به‌ او داد اين‌ جَيب‌ به‌ علاوه‌ شرح‌ صدر با آن‌ جيب‌ كه‌ قدرت‌ سپاهی‌ است‌ می‌تواند كارساز باشد و گرنه‌ به‌ تنهايی‌ مشكل‌ را حل‌ نمی‌كند؛ چرا كه‌ ديگران‌ بهتر از آن‌ را دارند.
حال‌ اگر كسی‌ می‌خواهد باطل‌ عمل‌ كند چنانچه‌ آمريكا گفته‌ بود ما آنقدر توانايی‌ داريم‌ كه‌ در يك‌ زمان‌ هم‌ به‌ عراق‌ حمله‌ كنيم، هم‌ به‌ كره‌ شمالی. الان‌ كل‌ خليج‌ فارس‌ دو گوشه‌اش‌ پر است‌ از نيروهای‌ نظامی‌ آمريكا و ما به‌ لطف‌ الهی‌ در منطقه‌ امن‌ هستيم.
اين‌ كار خداست‌ و ما الان‌ در بلد امين‌ هستيم. اين‌ با همان‌ ساختار سازگار است‌ و ما بايد آن‌ را باور كنيم‌ كه‌ كل‌ اين‌ نظام‌ به‌ حق‌ خلق‌ شده‌ است‌ نه‌ اينكه‌ خدايی‌ هست‌ كه‌ ما مضطر شديم‌ به‌ درگاهش‌ روی‌ بياوريم‌ و بگوييم‌ «امن‌ يجيب‌ المضطر اذا دعا و يكشف‌ السوء» اين‌ در جای‌ خودش‌ محفوظ‌ است. او فرموده‌ كه‌ من‌ در كل‌ اين‌ نظام‌ آفرينش‌ مين‌گذاری‌ كرده‌ام. باطل‌ بخواهد رد شود او را منفجر می‌كنم‌ و چيزی‌ در عالم‌ به‌ عنوان‌ باطل‌ جای‌ ندارد و راه‌ ندارد. و چيز ديگری‌ كه‌ در پايان‌ بحثمان‌ بايد اشاره‌ كنم‌ اين‌ است‌ كه‌ همه‌ ما ممكن‌ است‌ دارای‌ اختلاف‌ نظر باشيم. همانطور كه‌ «اختلاف‌ السنتكم‌ و الوانكم» است؛ به‌ همان‌ اندازه‌ اختلاف‌ نظر در فكر و انديشه‌ است‌ و بايد بنشينيم‌ و دوستانه‌ اين‌ اختلافات‌ را مطرح‌ و حل‌ كنيم. حال‌ اگر حل‌ نشد؛ اگر آنها را در تريبون‌های‌ عمومی‌ مطرح‌ كنيم‌ جز اينكه‌ دشمنان‌ ما را شاد و دوستان‌ را رنجور كند فايده‌ ديگری‌ ندارد. ما در طی‌ اين‌ سی‌ سال‌ آن‌ را تجربه‌ كرديم. هر وقت‌ نصيحتی‌ بود، امر به‌ معروفی‌ بود، نهی‌ از منكری‌ بود، دوستانه‌ و خصوصی‌ مطرح‌ كرديم‌ كه‌ يا اثر كرد و يا اثر سوء نكرد. اما خدای‌ ناكرده‌ اگر اين‌ نظر را به‌ جامعه‌ منتقل‌ كنيم‌ اين‌ اثر سوء دارد.
داشتن‌ امكانات‌ و قدرت‌های‌ معنوی‌ گوشه‌ای‌ ديگر از قضيه‌ است. داشتن‌ رهبری‌ مثل‌ اميرالمؤ‌منين‌ علی(ع) پنجاه‌ درصد قضيه‌ است. و اگر حضور مردمی‌ نباشد، ادراك‌ مردمی‌ نباشد، طهارت‌ مسئولين‌ نباشد، وابستگی‌ مردمی‌ نباشد، جهان‌بينی‌ دينی‌ نباشد، شكست‌ كنارش‌ هست! نه‌ ناله‌های‌ حضرت‌ اميرالمؤ‌منين(ع) و نه‌ مناجات‌های‌ حضرت‌ امير فايده‌ ندارد! وجود مبارك‌ حضرت‌ ابراهيم‌ خليل(ع) رهبر انقلاب‌ بود. معمار و مهندس‌ كعبه‌ بود و فرزند خود را نيز به‌ قربانگاه‌ برده‌ بود، هرگاه‌ خواست‌ حكومت‌ تشكيل‌ دهد به‌ خدای‌ متعال‌ عرضه‌ داشت‌ همه‌ اين‌ چيزها كه‌ به‌ من‌ عطا كردی‌ يك‌ طرف‌ قضيه‌ است‌ اما حضور مردمی‌ نيز لازم‌ است‌ «فاجعل‌ افئده‌ من‌ الناس‌ تهوی‌ اليهم» خدايا همه‌ مردم‌ را كه‌ نمی‌شود قلوبشان‌ را جلب‌ كرد ولی‌ قلوب‌ يك‌ عده‌شان‌ را برای‌ سامان‌ بخشيدن‌ به‌ حكومت‌ به‌ طرف‌ ما جلب‌ كن! ديگه‌ نگفت‌ من‌ رهبر انقلابم‌ معمار و سازنده‌ كعبه‌ام‌ و فرزندم‌ را به‌ قربانگاه‌ برده‌ام‌ و پيامبر هستم. فرمود: خدايا قلوب‌ يك‌ عده‌ از مردم‌ را به‌ طرف‌ ما جلب‌ كن. با معجزه‌ هم‌ كه‌ نمی‌شود كشور را اداره‌ كرد. اگر واقعاً‌ ما با اين‌ طهارت‌ و معنويت‌ زندگی‌ كنيم‌ اين‌ همان‌ دعای‌ حضرت‌ ابراهيم‌ است. اين‌ قلوب‌ مردم‌ كه‌ تا الان‌ متوجه‌ ما بود بقيه‌ نيز هم‌ هست. دلهای‌ همه‌ مردم‌ يك‌ حرفی‌ برای‌ گفتن‌ دارند ومقلب‌ قلوب‌ هم‌ خداوند است. ما اگر واقعاً‌ اينطور باشيم‌ دلهای‌ مردم‌ هم‌ متوجه‌ ما می‌شود و به‌ لطف‌ الهی‌ هيچ‌ آسيبی‌ نيز به‌ اين‌ مملكت‌ نمی‌رسد و اين‌ انقلابمان‌ به‌ دست‌ صاحب‌ اصلی‌ آن، حضرت‌ ولی‌ عصر(عج) می‌رسد.
در آخر ان‌شأالله‌ خداوند همه‌ شما را از سربازان‌ واقعی‌ آن‌ حضرت‌ قرار دهد.
captcha